روز یکشنبه .
ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا "
قوطی شیر را که ا زدرون یخچال بیرون کشیدم تنم به لرزه اففتاد ! همان سبز وحشتناک همه چیز سبز آن قوطی های صورتی رنگ وساده جای خودشانرا به یک قوطی بد شکل بشکل ترعه یا برج داده رنگ سبز وحشتناک آه چقدر به ان زمان موعود نزدیک شده ایم و....قصه آدمخوری ها درشهر ها به راه افتاده است و....نا نها یا از تخم هویج یا کددو ویا ....دیگر نمیدانم از کجا دیگر وچه جاهایی .
در این فکرم که کودکان ما
چه آینده وحشتناکی را خواهند داشت و...........
دنیای ازاد وزیبایی که ما دراان میزیسیتم با شعر وتران وموسیقی تمام شد حال استفراغ سیاست واقتصاد و در آخر هوس اربابی دنیا در سر عده ای دیوانه افتاده است گویی دنیا میراث پدری آنها بود ه که به انها به ارث رسیده است حال هفت برادر سر تفکیک آن مرافعه دارند .
اسن چه بیماری بود که برجان ما نشست ا ینها چه حیواناتی بودند ازچه نسلی با چه شیری بزرگ شدند که امروز چنین خونخوارند ؟
نه امیدی / نه نویدی / نه اینده ای ونه دنیای بهتری بلکه هرچه هست سیاهی ونفرت ودوری .من میل نداشتم که پیری من وزندگی من با این حقارت به پایان برسد !
مرگ من نزدیک است خواب دیده ام برای خودم خوشحالم اما برای بازماندگانم نگران که آنها چگونه خواهند زیست ؟ عده ای دنیای گذشته مارا دیده اند اما عده ای که تازه پای به این جهان گذاشته اند چیزی از گذشته نمیدانند جه بسا غادت کنند مگر ما ا زکوچه باغهای بزرگ پردرخت وآبشارها باین بیغوله عادت نکردیم ؟ بنی ادم بنی عادت است .
خوشبختانه من گوشتخوار نیستم درغیر انصورت میبایست گوشت همنوعانم را بجوم .......
برمیگردم به همان کوچه های کودکیم دستی بر درختان میکشیدم اناری میچیدم سیبی را گاز میزدم ودوان دوان خودمرا به کوچه بعدی میرساندم تا بچه هرا ببینیم چه دردست دارند ؟
بقول شاعر بزرگمان نادر پور پیری را باخوابهای کودکیم گره میزنم .اما این رنگ سبز وحشتناک .که برهمه جا نشسته است باعث عذاب منست
گفته بودی بست ایم اگر جان بدهی /خطتو . نامه تو . پیک تو پیغام تو کو؟
پایان / ثریا / 22/ 11/ 2020 میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر