ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
-----------------------------------
یک روز یکشنیه آفتابی و هوا بهاری است ! خیابانها خالی ومردم درخانه ها زندانی رفتم روی بالکن نگاهی به گلهایم انداختم هنوز زنده اندوهنوز رشد میکنند بدون خاک تازه بدون کود امیدوارشدم حد اقل آنها بمن امیدی میدهند .
درپشت خورشید درآنسوی زمین تاریکی بر همه جا سایه انداخته بوی درهم برهمی به مشام میرسد ..ما به خیال آنکه سیمرع درکوه قاف نشسته وسرانجام بال میگشاید دلخوش کرده ایم یکی یکی میمیریم اما آن مرغ همچنان درغار خود پنهان است / بهر روی خورشید هنوز زنده است اورا نکشته اند.
کلیسا ها بسته مغازه ها بسته اند ومامورین در اتومبیلهای بیصدای خود مامورند که اگر از این محل به آن محل میروی ترا بازدارند ! بچه ها کارت ملی من درون کیفشان است وبرای دیدارمادرتنهای خود میتوانند رفت وامد کوتاهی داشته باشند .
به هنگام شب چراغهای کهنه وکم نور که اطاق یک بیمارستانرا مجسم میکند روشن میشوند اما هنوز خیابانها ساکتند آز آنهمه شورو شر وآنهم چراغ وآنهمه شیدایی دیگر خبری نیست که نیست گویی همه مرده اند درگورستانی آهسته گام بر میداریم وگوسفند وار به دستور هیئت حاکمه باید عمل کنیم .
مستان هراسناک بسوی خانه هایشان پریدند وهوشیاران سفر کردند .
چقدرر ان حیاط مدرسه ما باصفا بود وتا چه همه بچه ها بیگناه بودند رقص وپایکوبی آنها تنها درعروسیها بود جلوه وزیبایی دخترانه آنها همه مدرسه را روشن می ساخت تنها اخمهای خانم شمس السادات وآن خط کش بلندش گاهی مارا هراسناک میکرد تاتر مدرسه برای آخر سال دختران نقش مردانرا بازی میکردند وودختران کوچکتر نقش زنان خانه را باچارقد های سفید وصورت سرخاب مالیده .
امروز شهر گناه الوده تبدیل به یک دیر سیاهکاران شده است از گلدسته ها صدای اذان گوش خراش است درحالیکه درآن زمان روحرا نوازش میداد انروزها هنوزهیچکس گناهرا نمیشناخت امروز با قدرت رسانه ها ازمرز گناه هم رد شده وبه مرزجهنم رسیده ایم. حال دراین دشت پهناور ووحشتی خوف اوروسکوتی ترسناک حتی صدای رادیوهم نیست صدای موزیک نیست همه مرده ایم .
دراوج شکفتن زندگی بودیم که شکستییم حال بر خود میلرزیم این خواب تعبیری دیگر دارد وشوم است حال همه تبدیل به کلوخهایی خواهیم شد درزیر باران که تبدیل به گل ولای میشوند ودیگر بیداری وجود ندارد .
پایان ثریا .15 /11/2020 میلادی !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر