پنجشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۹۹

گذرگاه

ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا 

گفتی که ترا شوم مدار اندیشه / دلخوش کن و بر صبر مدار اندیشه 

کو صبر وچه اندیشه دلش میخواست  / یک قطه خون است وهزار اندیشه 

جیز تازه ای نیست که سوژه کنم وبنویسم همان برنامه های تکراری  همان گفته ها همان مردنها راست  و دورغین وسر انجام حکومت نظامی که اول درپاریس اعلام شد وآن کوتوله اولین قدم را در راه  دنیای پرشکوه گلوبالیستها برداشت از ده شب کسی نباید درکوچه بماند ! تنبیه میشود  این روزها تنبیه معنای دیگری یافته است /

کوله بر بیچاره ای را که سیگار حمل میکرد با شکنجه کشتند عکس هم گرفتند تا درفضای مجازی بگذارندوجایزه هم بگیرند اما کامیونها کالا به خارج قاچاق میشود آب از ابی تکان نمیخورد  همه جا یکسان است  تنها ضعیفتر است که میمیرد  انکه قوی است میجنگد  ومیکشد ا زکشتن هم ابایی ندارد .

همان برنامه های هفتگی همان گفتارهای سه ساعته ونشست ها  ودیگری رادستمال دست کردن  وخندیدن جرئت ندارند به بالاتر ازخودشان حرفی بزنند /حال ماهم درانتظار یک حکومت نظامی جدید هستیم سرمان با انتخابات امریکا گرم است وپیشگویی های کارتن سیمسونها!!! 

چراغ سقف اطاق خواب من روشن نمیشود حتما سوخته  باید از چراغهای  بغل دستی استفاده کنم شب گذشته دل درد شدید تلفن زنگ میزد  اطاق تاریک  موبایل خش خش میکد  بابا ولم کنید ........ بلند شدم درتاریکی کورما کورمال خودم را به اشپزخانه رساندم یک تی بگ مخصوص برداشتم درون اب داغ انداختم ورفتم زیر  لحاف خزید م با کیف اب گرم  دربیرون باران میبارید دلدرد امانم را بریده بود دعا میکردم مجبور نباشم  دراین موقعیت واین ساعت  وروزهای وحشتناک  باز به بیمارستان بروم  هرساعت تنها چند شماره  جلوی ما میگذارند  که بلی اینها مردند جنازه ها کو؟ لابد همانجا ذوبشان میکنند یا مانند سر زمین من تکه تکه کرده امعا واحشای مرغوب آنهاراجداکرده برای فروش  میگذارند بقیه راهم بخورد خودما ن میدهند درآن سر زمین پربرکت  نان قحطی شد! مبارک است ! اما نا ن تست وخاویار هبری هنوز سر جایش هست .....

روز گذشته "اورا" دیدم مانند یک گربه وحشی چشمانش چند برابر شده بود پنجه هارا تیزکرده بود  آه باز موشی جدید گیر آورده  نه داشت حضرت رهبری را به مرگ فجیعی تهدید میکرد ! دلت خوش است  یک آدم کش  بسیجی کشته شد شهر را  سیاه کردند...... 

نه چیزی برای  نوشتن ندارم ونباید بنویسم  ونباید بپرسم نام کسی را نباید ببرم از کس دیگری نباید حرف بزنم تنها میتوانم ازدل دردهای های خودم بنویسم !!! 

یک نسخه حافط قدیمی داشتم آن را درون نایلون گذاشتم که ورق ورق ویا برگ برگ نشود از سایر نسخه ها معتبر تراست ودست مسلمین به آن نرسیده که گلاب را بجای شراب  درون جام ! ریخته اند  نسخه قاسم غنی .که هم گویی کتاب دعاست  همه چیزهارا عوض کرده اند و اشعاری را کنار گذاشته اند بهترین آنها همان حافظی بود با خط زیبای ونقاشی ها ومینیاتورهای معروف ....نامش  را از یاد برده ام که آن خانم ارمنی  آن را تکه تکه کرد وبهترین  اشعاررا برداشت  این یک شاید کاملترین  باشد برای من حکم کتاب آسمانی ار دارد چرا که همه چیز را  درمیان  ان میتوان یافت .

" واقعا صبر وحوصله بالایی میخواهد نوشتن بااین  کثافت واین  کیبور " 

ایکاش  که بخت سازگاری کردی  / با جور  زمانه یار یاری کردی 

از دست جوانیم چو بربود عنان  / پیری کا ر  چوب پایداری کردی 

...." جافظ"

بهر روی عاقبت خوبی آو ردیم دربهشت مردگان درکنار مردگان ودیدن  رنج دیگران  ودیگر هیچ .

پایان  22 اکتبر 2-2  میلادی /////


 

هیچ نظری موجود نیست: