ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا
بود آیا که درمیکده ها بگشایند ؟
گره ازکار فروبسته ما بگشایند
درمیخانه ببستند خدایا مپسند
که درخانه تزویر وریا بگشایند
وگشودند آنهم چه گشودنی !در مردابی عمیق فرو رفتیم تازه خودرا شناختیم ودانستیم که چه موجودات رذلی هستیم راهی میان جنگل ومردا ب یک جنگل لبریزاز وحوش ودرندگان ویک مرداب بو گرفته درزمین فرو رفته چهل ودوسال مارا سرگرم کرد وما پنداشتیم ابگیری است که میتوان آز آن ماهیهای تازه گرفت وعکس خودرا دران آبهای پاکیزه آن تماشا کرد ( البته من نه ! ) آن چشم سوم واحساس درونی من میگفت این یک دروغ بزرگ است ویک فریب ! ما با جان وخرد خویش بسوی آن مرداب خزیدم مردم امیدوار ! و مرداب پست سرمان بود وجنگل جلوی چشمان ما جنگلی لبریزا زخشم وهیاهوی گرسنگان ودرندگان اما مرداب خفته درارامش کامل بی آنکه انرا بهم بزنند تا بوی گنداب آن بلند شود درپوشی از حریر ومروارید روی آن گذاشتند تا مردم چشمانشان به همان حریر ومروارید عادت کند مردابی که جای مردن ماهی های بزرگ وکوچک بود وطومار سرنوشت ماراا زهم درید .
حال حیران ایستاده ایم جنگ نه ! بیایید بیرون کشته شوید ! مانند گاندی - گاندی را نیز انگلیسیها مانند آن یکی ساختند وتحویل مردم هند دادند تا یکصد سال آنهارا به عقب ببرد درکنارش چپی های تحصیل کرده راه میرفتند کپی برابر اصل حال بچه تو میخواهی تکیه برتخت داریوش بزنی ؟ تو هما ن مردابی سر راهمان را سد کردی با گرفتن حقوق ومواجب ومزایا درمیان جنگل جوانانی که آزخود تو بیخردتربودند وامروز پیرمردانی ازهوش رفته شده اند شلاق زمان بد حوری بر پشت ما نشست ومارا خورد کرد .
گاهی بالجبار اخبار درونی را میخوانم وبیمارتر میشوم .شب گذشته تب داشتم اطاق سرد بود گذاشتن بخاری الان زود است باید فکرمصرف برق راهم کرد ! مانند پیاز خودرا پوشاندم اما هوای سرد مرا بی نفس کرد به کنج تختخوابم پناه بردم وتب کردم میان تب وهذیان شاهد یک برنامه بودم که آنرا گم کردم از میتراییسم تا امروز ! برنامه مفصلی بود . .
حال دیگر درفکر درمیخانه ئیستم درفکر یخچال خالی زنی هستم که روی دیوار مقوایی نوشته بود پس مانده های غذایتانرا که میل ندارید بمن بدهید من گرسنه ام وجوانانی که خود کشی میشوند ! زیر سن قانونی بعناوین مختلف . تتمه غذایمرا بیرون ریختم مانند یک تکه گوه بود طبیعی است درجایی که مدفوع گاورا جمع کرده مخلوط با علوفه او به ان میدهند گوشت ان باید مانند گوه ازاب دربیاید حالم بهم خورد کاسه لبریزازگوشت پخته درون یخچال ایکاش میتوانستم مانند دختر شاه پریان هرچه درون یخچال بودبه ان خانواده ها میرساندم .
امروز درجنگلی راه میرویم که بدون درخت بدون اب بدون جویبار است زمین متعلق بما نیست درختکاری درآن موقوف است تنها خون گلوی مردی را روی زمین میتوان بعنوان یک گل سرخ تماشا کرد .کهن دیارا !!!! دیکر جوک شده ای دیگر تنها یک سر مقاله هستی نه بیشتر . برخود میلرزم سئوالهایم بی جوابند /// ....پیکرم داغ است تب دارم .همین /
پایان
ثریا ایرانمنش 19 اکتبر 2020 میلادی .اسپانیا /
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر