چهارشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۹۹

ملت افیونی

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
---------------------------------
از شوق این امید نهان  زنده ام هنوز 
 امید  یا خیال ؟ کدام است این - کدام ؟
چون شب درین امید  - رسانیده ام  به روز
 بس روز  از این خیال  - به دل  کرده ام به شام ..........
-------
بدترین دشمن درمیان خود ماست  همان برادران بیشرم  که تنها کافی است یکی از آنها شهری را  فاسد کند.
مپرسی که ددشمن کجاست  او همان خواهر وبرادر بیشرم توست همه جا همراه توست وهمه جا دو چشم تیز او ترا میپاید گفته هایترا چک ومحو میکند .

ما میتوانیم دشمن بیرونی را به اسانی محو کنیم اما با دشمن داخلی کاری نمیتوانیم بکنیم .
شیر شیر است اگر چه درقفس باشد باز میغرد وتا دم مرگ پاره میکند  یک پلنگ اصیل هنوز پلنگی زیباست اگر  چه اسیر باشد . اما حیواناتی که از نطفه های مختلفف پدید آمده اند وناگهان  بی آنکه ما متوجه باشیم درمیان دشتها وکوهستانها سر بیرون کرده اند آنها همان  حیوانات آزمایشگاهی هستند که با چند نطقه وجرم مخلوط به زندگی گیاهی خود ادامه میدهند .

 من هنوز میغرم / فریاد میکشم وسر زمینم را می طلبم اما  زمانی که رو ی فضای مجاز ی میروم میبینم همه خود فروشانی هستند که باپولهای باد آورده یا ماهیانه های کلان درصدد ویرانی خاک 
پدری واجدادی من هستند آنها دردهای مرا هیچگاه احساس نمیکنند  آنها رباطند  مانند همان ممد چواد  بیشرم او فوری تغییر شکل وشمایل داد وبه صورت یک دیپملمات خود فروخته درآمد  سر زمین مرا به حراج گذاشت وزنان ومردان وجوانان ما درزندانها قیمه قیمه شدند رهبر در کنار بدل خود به شیرینی زبانی ولطف وخوشی میتواند  کوهی به مویی کشد . خوب کار انگلستان به پایان رسید / حال دولت همسایه وپدر خوانده وتزار روسیه باید مملکت مرا اداره کند به همراه  نوچه تازه سر ازتخم خود دراورده  که از کهنه دوزی وپشم ریسی مانند بعضی از ادمهای اینجا ناگهان به  هسته مرکزی دست یافت وحال میل دار شاهانه غذا بخورد !.

از فردا من اگر از جلوی دکان اشغال فروشی چینی رد شدم باید تعظیم کنم وبه سبک وسیاق سر بازان هیتلر ی دست بلند کنم وبگویم هایل ؟جین مانجومن؟ زن بیچاره ای که  با کل خانواده مشغول  اشغالفروشی ودست دوم فروشی بود درکنارآن به تعمیر لباس میپرداخت  حال لباسهار ا دست نخورده پس میدهد خودش پیراهنی از ابریشم ناب بر  تن داردا واز لباسهای این سرزمین بیزار است .

من پرونده یکی یکی این ایرانیان افیونی را زیر بغل دارم  یک کلاسه بزرگ خود یک تاریخ است عده ای سقط شدن از آنهاییکه اخبار را میاوردند ومیبردند  عده ای از کباب فروشی ناگهان دکتر شدند ! صاحب چند کلنیک وعده ای هنوز به کار شریف اکسپورت اینپورت مشغولند وصاحب چند خانه وآپارتمان  همان اهالی منوچهر ننشین واپارتمان نشین  اقلیتها امروز بمدد همان کار شریف ! صاحب چند خانه وآپارتمان مغازه وغیره میباشند با اتومبلهای آخرین سیستم جواب سلام را هم نمیدهند کسر شان انهاست 
 عده ای با احتیاط با تو برخورد میکنند  آنها دوطرفه کار میکنند ! بلی دشمن همین جاست من برای چه کسی دل میسوزانم تمام شب گذشته روی فیس بوک یا یوتیوپ به همه التماس میکردم نگذارید وطن بفروش برسد اما گرگ بزرگی درلباس مردم گرا وملی گرا جلوی همه را گرفت  وطوقان توییتری به راه انداخت با کلمه رمز جاوید شاه !!!! 
ظاهرا از کمپ پناهندگی ناگهان یکشبه روی  ماهواره نشست !!!  حال به ظاهر با دیکران در تضاد است وچون نیک بنگری همه یکسانند .

من تنها چه کاری میتوانم بکنم ؟ وطن را فراموش کنم ؟ اری بهتر است  فراموش نکن تو از دست همین موریانه ها فرارکردی وبه خارج پناه بردی آنجا هم تر ا راحت نگذاشتند ودرحمام خصوصی تو به دنبال کیسه وسفیداب میگشتند تا چرکهای کثیف بدنشانرا پاک کنند . 

چررا راه دور ی میروی  زحمت کشیدی از یک مرد الکلی  ودیوانه ومعتاد شخصیتی ساختی مردی که هنوز به دنبال حمام عمومی واسمعیل کیسه کش میگشت  برایش حمام خصوصی ساختی خانه را به یک قصر مبدل کردی برای اینده خود وفرزندانت برنامه ها داشتی  دست به آندوخته ها نمیزدی از پارچه های وطن برای خود لباس میدوختی و همه پولهای را بدون اینکه تو بفهمی به خارج فرستاد با کمک برادر زاده هایش وسپس ترا بعنوان_ :(گاردین  به معنی  اصلی دایه بچه ها )  به "هوم افیس "معرفی کرد  از تو یک وکالت تام الاختیار گرفت تو دیگر چیزی نداشتی غیر از بچه هایت ! ومارک دیوانگی را بر پیشانی تو چسپانید همان مارکی را که بر پیشانی همسر بیچاره قبلی  خارجی اش چسپانیده بود !  سپس با عروس برادرش رویهم ریختندیک دختر بیست ودوساله با یک بچه را به امریکا فرستاد وپولهارا نیز برایش دربانکهای امریکا گذاشت  برای بستن دهان برادر زاده اش نیز یک وکالت تام الاختیار باو داد تا تووبچه هایت  از ارث محروم باشید .
اما توبزرگی کردی  با احترام جنازه اورا برداشتی وبخاک سپردی اما دیگر نه تو ونه بچه ها هیچگاه یادی از او نکردند تنها عکس اورا بعنوان یک نرینه در روی دیوار خانه شان نصب کردند ! 
امروز تو تنهایی / تنهای تنها  ویک صدای تنها به هیچ کجا نمیرسد بگذار وطن برود   نصیب هرکس که شد . برایت مهم نباشد .  بدرک بقول  آن  زن جنوب شهری ! دیگی که برای من نجوشد بگذار سر سگ درآن بجوشد وحال آبگوشت سگ وخورش سوسک وخفشض پلو نصیب ایرانیان اصیل خواهد شد . نوش جانتان باد و ما که رفتیم .ث
ما مرده ایم و مرده درخون خویش
ما کودکانه رو به پیری رفتیم 
ما سایه کهنه وپوسیده  شبیم 
ما صبح کاذبیم . 
پایان 
 ثریا ایرانمنش / هشتم ماه ژولای 2020 میلادی / اسپانیا / 
اشعار متن از شادوان وعزیزترین فرد جهانم . نادر نادر پور
.