دوشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۹۹

گندابه

ثریا ایرانمشن " لب پرجین " اسپانیا !
----------------------------------
به هرطرف که رفتم جز وحشتم نیافزود .

نه بابا خیلی کار دارد تا ما حد اقل یک انسان شویم  نه بیشتر بقیه پیش کشمان !  در حمام های قدیم  جایی بود که زنان برای بعضی از کارها ی خصوصیان به آنجا میرفتند یک جای تاریک  یک چراغ  نیمه سوزونامش گندابه  بود ! البته به زبان محلی شهرستان ما ! لابد بعدها شیکتر شد ونامی بهتر  یافت .

 با نگاهی به این اپوزسیون  که بیشتر مرا بیاد زباله ددانی ها میاندازد  دیدم بهترین  نام همان ( گندابه سرا ) برایشان خوب است   برای چند کلمه حرف چرند که میزند کاسه گدایی را کنارشان گذاشته اند  یکی نبش قبر میکند دیگری  از گوش وکنار آدم جمع میکند با آنها مینشید به چرند گفتن وخودش چرت میزند  بعد دعوایشان میشود برای هم خط ونشان میکشند  ای بابا !!! شما میخواهید  مملکترا از تجزیه وفروش نجات دهید ؟! 

روان رضا شاه بزرگ شاد وپسرش محمد  رضا شاه که این نیمه خط را برای ما باز کردند ورفتن بیهوده نبود که مارا قبایل وحشی نام گذاشته بودند وبرایمان فیلم میساختند.
ملینا مرکوری هنگانیکه سرهنگها کشور یونانرا  گرفتند دور دنیا مجانی کنسر ت داد وفریادش را به گوش جهانیان رساند  تا سر هنگهاارا بیرون راند .

ما هنو ز با زلف افشان چهرهای خط مال  لبان غنچه با کلی ناز ونیاز واطوار همان چرندایت گذشته را  را گوش میدهم  با آهگهای عربی  هرچند بقول آن مردک همه موسیقی ما ازعراب  گرفته شد ما ابدا جیزی نداشیتم ملتی بیابان گر د وچا درر چادرها زندگی میکردیم  در گوشه وکنار بیابانها هنوز هم این  شیوه شیرین ادامه دارد  حال فراموش کره ایم  هریک برای خود یک مقامی هستیم یک دانا یک مقام والا  ودیگری را قبول نداریم .
خوب  بهتر  نیست بگویم بدرک که ایران بفروش میرسد ! شاید همان چینی ها  پا  کوتاه وکوچول توانستند ایرانی بهتر برای ما بسازند ابته نه برای ما ونسل های اینده ما برای خودشان .ساختند !؟.
روز گدشته واقعا سر درد گرفته بودم یکی فحاشی میکرد به دیگرب اورا لمپمن خطاب میکرد دیگری برنامه گذاشته بود و یکی یکی افتخارات گذشت ه اورا  عیان میساخت  سومی داشت روضه رون را میخواندد.
نه .
از خبرهای خوب !  برای من نه برای  شما !  نوه ام قرار بود از لندن بیاید  دقیقه اخر معلوم شد بچه ها تبانی کرده اند وپسرم را نیز راهی ساخت اند بیچاره تنها پنج روز تعطیلی داشت مجبور شد با نوه جانم هر دو باهم راهی سفر شوند از دورن هواپیما با ماسکهای مخصوص برای من عکس فرستادند باورم نمیشد .... اما تنها ازیک فاصله  ...عزیزم  کفشهایت بیرون بیاور دستهایتر ا باالکل تمیز کن چممدان  وساکترا نیز با الکل تمیز کن خودت بروحمام  برگرد تراهم  نمیتوانم  ببوسم  از راه  دور برایت بوسه میفرستم !!!  حال خوابیده تنها دوساعت باهم بودیم من سخت خسته وبیمار بودم حالا شاید امروز بیشتر بتواتم اورا بینم و آخر هفته برمیگردد  جای شکر دارد شاید دیگر نتوانم اورا ببینم انقدر دلم تنگ شده بود که به بچه ها گفتم مهم نیست یک بلیط میگیرم وبا صندلی چرخدار راهی فرودگاه میشوم وبه لندن میزوم سه سال است اورا ندیده ام  خوب حال دیدم نمیتوانم اورا درآغوش بکشم وببوسم ........
 عکس دوسالگی اودرقابی جلوی کیک خود نمایی میکند این عکس را خیلی دوست دارم روی مرز خوشبختی وبدبختی ایستا ده بودم  جوان  بودم زیبا بودم واینده داشتم چه غروری این بچه بمن زندگی داد چه آرزوها برای  اوداشتم امروز ؟ او تنها کارمند یک شرکت ویا یک  کارخانه بزرگ است !!!  میل داشت حقوق سیاسی بخوتند جلوی درب دانشگاه همسر نازنیم راهش را بست وگففت من پول ندارم  برو کار کن بنایی کن من نیز اواره شهرها بودم ....او مست همیشه بی اعتبار پسرکم به  هر دری زد تا شاید بورس تحصیلی بگیرد  اما بیفایده بود ....( اینجا  نوشته استپ فادر شما مرد ثروتمندی است ومیتواند مخارج شمارا بدهد این بورسیه برای کسانی است که چیزی ندارند )  استپ  فادر مست ولایعقل بین زنان کوچه وبازار درخیابنهای لندن افتان وخیزان میرفت وفریا د میکشید . آرزوهایم با همه جوانیم به دست یک مرد دیوانه الکلی به خاک رفت  امروز بنظزم مردی سالخورده رسید چقدر این پسر رنج کشید چقدر نجیب بود وجه نجیب ماند . بهر روی فعلا اورا دارم .
 وبهتر  است دست از افکارا دیوانه وار خودم نسبت به ان سرزمین از دست رفته بکشم  که روز گذشته حال مرا بهم زدند / پایان 
ثریا ایرانمنش / 13 ژولای 2020 میلادی / اسپانیا !