جمعه، تیر ۲۰، ۱۳۹۹

بردگی

ثریا ایرانمنش " لب پر چین" اسپانیا !
-------------------------------
هر صبح چون یک آهوی رمیده  از دشت 
از درد  سینه فریاد میکشم 
وروز را اغاز میکنم 
در پیله ای درهم تنیده از افکار گوناگون
بیدار میشوم  بی آنکه بدانم چرا 

هر شب چون یک بیمار تب الوده 
بی اراده بسوی بسترخالیم میروم
 هیچ طعمی از اب گواری  زندگی 
ویا طعم گس باد بهاری را نچشیده ام 
هیج طعمی از زندگی در دهانم ننشسته است .
-------
امروز روز دیگری است روزی که دیروز بود بود وفردا امروز است زندگی را باید لحظه به لحظه چشید وطعم آنرا دردهان مزه مزه کرد اگر چه تلخ وناگوار است . اما باید میان آن زیست .

ما ملت شریف ساکن ایران  اصولا عاشق بردگی هستیم وبردگی را دوست میداریم وبه ان عادت کردهایم  ( موضوع انشای امروز ) !

همیشه برده بودیم واگر کسی یا جایی نبود برده عشق میشدیم زن بردهمسرش میشد وسپس برده  پسر بزرگش ویا فرزندانش  غیر از این بی ادبی وبی تربیتی حساب میشد  یا قلدر بود ویا دیکتاتور .
اصولان زن برای بردگی مرد خلق شده بود  واینرا بزرگان دین درکتابهایشان رقم زدند با خطوط زرین !!!
مرد برده میشد برده اربابش رییسش وتا کمر خم میشد نوکری وچاکری را دوست میداشت  . شاه را ما آنقدر بزرگ کردیم که خود او دچار توهم شد  سپس اورا کشتیم وبرده وسگ درگداه حسین وعلی شدیم  فردا هم برده بودا خواهیم شد ( اگر چه امروز بردگانی تربیت شده درهمه جا دیده میشوند ومعلمینی که بما درس میدهند ) ! 

نقطه ضعف ملتی را که بیابی سواری بران اسان است .
متاسفانه من تنها فرزند خانواده بودم وهمیشه تنها زیسته ام بنا براین هنگامیکه وارد یک فامیل  میشدم همان نافرمانی   درمن سر باز میکرد میل نداشتم برده کسی باشم وهمین ایجاد تفرقه میکرد میل نداشتم به زود وارد اجتماعی شوم که باان بیگانه بودم ا زدور تماشا میکردم  به به عجب گلستانی !

تعدا د دوستانم ا زانگشتهای دستم تجاوز نمیکرد اما دشمنان زیادی داشتم به زانودرآوردن من سخت بود .
امروز دیگر متعلق به هیج کجا وهیچکس نیستم  درختی که ریشه کرده  آنهم درغرب جایی که فرزندانم کوچک  بودند ویکی از آنها مجبور بود   به خدمت سربازی آنها برود  و برای ارتش آنها بجنگد ! جایی که من باید به اعتقادات ورهبران آنها احترام بگذارم  ومیگذارم  میبینم که دراین سر زمین ازانهمه ریا کاری خبری نیست کمتر جلوی شا ه وملکه خم میشوند مانند یک انسان  عادی باو دست میدهند  وراه را باز میکنند تا عبور کند .
کمتر  دیده ام جلوی ریاست مجلس وسایرر وزرا  کسی خم شود  خدمتکاری نیست تنها گارسن ها هستند که در خدمت جماعت رژه مییروند " موچاچو یا موچاچا " لقبی است که به  کار گرخانه میدهند وآن کار گز حق دارد فریاد بکشد قانون از اوحمایت میکند  باید مانند بقیه افراد خانه سر میز غذا بخورد مگر آنکه خودش میل داشته  باشد تنها باشد  اطاق مخصوص خودرا دارد بیمه پزشکی دارد وحقوق ماهانه اش را به حسابش میریزند  حق دارد شکایت کند ..تنها عکسی که بردیوار خانه ها خود نمایی میکند عکس ازدواج پدر ومادر وغسل تعمید فرزندان ویا عکس فارغ التحصیلی آنهاست است وبس کسی عکس جدش را هرچند هنم منهم بوده باشد بر دیوار خانه اش نمی  آویزد تا دیکرانرا تحقیر کند وخودرا مهم جلوه دهد .
هنگام استراحت  رییس وکارمند دوستانه باهم سر یک میز مینشینند وقهوه مینوشند  . 

هنوز انسانیت ودوستی ومهربانی دراین دیار دیده میشود  آنها نیز مانند ما چهل سال در گیر یک دیکتاتور بودنداما تنها دیکتاتوری بود که  چندان خونی ننوشید تنها دویست هزار نفررا بسوی مرگ فرستاداما رهبری چینی بالاترین رقم  را د ر صدر  گورستانها دارد یک ساختمان چهل طبقه نزدیک به میلوینها انسان بیگناه .و نفر بعدی رهبر جدید مذهبی ایران اسلامی است - درر وتخته بهم جفت میشوند ودروازه بزرگتر ی رامیگشایند .
مردم چین امروز همه  بمدد تکنو لوژی نوین زیر پوشش دولت  وزیر نظر هستند حتی د رپنهانی ترین زوایانی خانه شان نیز دو چشم آنهارا میپاید برده داری نوین به صورت واضحی  نشان داده میشود عده ای از این  کارگران حتی  در ازای یک وعده غذا بین هیجده تا بیست ودوساعت کار میکنند !.
خوب همین برای تربیت ما ایرانیان کافی است  کسانی  که سگ حسین شدند ودرگل ولای خوابیدند وواق واق کردند وقاسم شد سردارشان برایشان همین چین لازم است وبس .
آنها حتی نمیدانند دموکراسی خوراک است یا لباس اول میپرسند متعلق به کدام مارک معروف میباشد ؟.
پایان .
این بود موضوع انشای امروز ما  چندان بیحوصله ام که دیگر میلی ندارم چیزی بنویسم  اما باید بنویسم 
ثریا  ایرانمنش / 10 ژولای 2020 میلادی / اسپانیا