ثریا ایرانمنش " لب پرجین "اسپانیا .
--------------------------------
اینجا غروب رنگ جنون دارد
باران صدای گریه تنهایی است
چشم ستارگا همه - نا بینا ست
" نادر پور " ؟
زمانیکه او زنده بود هنوز فضای مجازی ما اینهمه دنیا گیر نشده بود هر هفته درانتظار یک مجله / یک برگه روزنامه ویا یک نامه از دوست بودیم همه چیز برایمان لذت بخش بود برایمان یک حادثه هیجان انگیز بود بزرگان گذشته برایمان از دنیای خودشان مینوشتند خاطراتشان واقعی بود !.
امروز دچار سر گیحه وسر در گمی شده ایم یکی میاید فریاد بر میدارد آهای بستنی های من خوشمزه تر واصیل تر است دیگر ی فردا پشت یک دوربین مینشیند که :
که اهای آن درغگوو پست فطرت بچه پرو دروغ میگوید دوغ را یخ بسته بجای بستنی بشما قالب میکند .
وتو ! حیرانی کدام یک راست میگویند.
هفته گذشته نجف دریا بندری که اهل شما ل هم بود وخود را بوشهری مینامید وهمسرش دوبلور قابلی بود - درگذشت همه تو سر زنان گریه کنان تسلیت کویان فضای مجازی را پر کردند ( درحالیکه درزنده بودنش نامی هم ازاو نمیبردند )وما نشستیم به تماشا تا آبها از اسیا بیفتد و بعد ما هم خودی بنمایانیم از اینکه ایشان اهل بخیه بودند وکمی هوای چپ را استنشاق میکردند حرفی نبود هم خودشان وهم همسرشان وهم سایر همپالگیهایشان این بما مربوط نمیشود آنچه مربوط است ترجمه های تمیز و
پاکیزه او بود مترجمی که خود زبانرا یدون کلاس آموخته بود وهمه عمر خودرا صرف اعتلای فرهنگ بی اساس وبی پایه ما ساخته بود .
از انکه اردشیر زاهدی خائنی بیش نبود حرفی درآن نیست ناگهان حمله از هر سو با وشروع شدوتیرهای زهر آگین در چله کمان گذاشته سوی او پرتاب میشد
خو د من یکی از آنها بودم هنو زهم به گفته خود اعتقاد دارم چرا که درزمان او زیسته ام ورابطه اورا با دربار بخوبی میدانم چرا که یکی از" دوستان " با دربارازدواج کرده ومرتب اخباررا بعنوان چاشنی برایمان میاورد ! وهمسر دیگری در وزارت خارحه پست مهمی داشت بنا براین در خیانت او وسایرین شکی نیست .
حال میرسیم به ان آدمی که سیخ داغ را برای کور کردن چشمان شهلای ملکه سابق در تنور گذاشته من باو وبه حرفهایش اهمیت میدهم بمن چه ارتباطی دارد دیگران از کیسه خلیفه میخورند وراهشانرا نیز تغییر میدهند راه من همان بوده که هست با شخصی که اورا هیچگاه دوست ند اشتم وندارم ونخواهم داشت اما انگی هم با نمیزنم .
روزی پرده ها کنار میروند وهمه چیز به راستی اعیان میشود برایم جالب است که کمونیستهای دوآتشه توده ای زندان رفته در دو رژیم - حال چنان از آن خانواده طرفداری میکنند که گویی هزاران سال است که نانخور آنها بوده وبه انها مدیونند.
نه کمونیسیتم / نه با رزیم سر وکاری دارم ( بیست وپنج سال است که رابطه ام را با آن سر زمین قطع کرده ام )- همهرا بیازمودم وهیچ کس را خوش نیافتم خوب شعر میخوانیم خوب ادبیات مینویسیم خوب جوک درست میکنیم خوب درس میخوانیم خیلی باهوشیم وآن (قد ر باهوشیم که مردانیرا که بما خدمت کرده اند با فحاشی ومرگ ونفرت از سر زمینمان بیرون میکنیم وبجایش لانه عقربهای جرارا را باز میکنیم وبرایشان شعر میخوانیم ومدیحه سرایی میکنیم )و اینهمه محسناترا با ریا ودروغ وبیماری درونی وعقده ها مخلوط کرده چیزی از خود ساخته ایم که مثل ومانند ندارد .
عقده خود بزرگ بینی وبالاتر از دیگران وبرتر بودن درما ریشه دوانیده است ودیگر نمیتوان آنرا باین اسانی از خود دورساخت ویا خودرا نجات داد حاضر الجواب ودر متلک گویی یدی طولانی داریم .
راحت توی سر دیگری میزنیم واورا از خود مانند یک بیمارای واگیر دار دور میسازیم معلمی داشتم که مادرش سی سال درانگلستان خدمتگار بود وپدرش دربان یک هتل درجه سوم این دختر تا آخرین درجه تحصیلات عالیه بالا رفت ودرجه دکتر ای خودرا گرفت هیچگاه هم ازاینکه مادر درچنان وضعیتی بود بیهوده خودرا نارحت نمیسا خت اجتماع از او مادرش تجلیل میکردند ! همه جا اورا میدیدند نه خانواده اش را واز همه مهمتر ایا باید بر بعضی از پادشاهان نیز خورده گرفت که چرا با دختران معمولی ازدواج کرده اند؟ این عقده حقارت درمیان ما ایرانیان بواسطه هجوم اقوم بیگانه مانند یک غده سرطانی جای باز کرده است چشم دیدن دیگران را نداریم از خودمان بالاتر باشند اورا بسختی بر زمین میکوبیم وتا ازروی نعش او رد نشویم دست نمیکشیم .
من کاری به آن شخص نامبرده ندارم اما گفته هایش صحیح است وان یکی که درزندان رژیم گذشته بوده ودرزندان رژیم امروزنیز دست پرورده شده حال نوک پیکانرا بسوی همه تیز کرده است وغیر از خودش کس دیگری را نمیبیند وبا افتخار هم میگوید که : من چپی هستم : خوب این بود قصه پر غصه امروز ما گاهی از خودم میپرسم برای کی وچی مینویسی ....واگر آن تعهد نبود ! پایان
ثریا ایرانمنش . 07/05/2020 میلادی برابر با 18 اردیبهشت 199 خورشیدی ! اسپانیا .