سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۹۹

از قلییون تا کرونا

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا -
----------------------------------
عمریست  تا بپای  خم  - از پا نشسته ایم 
در کوی میفروشان - چو مینا نشسته ایم 

مارا زکوی باده فروشان  گریزی نیست 
تا باده درخم است  همین جا نشسته ایم
علی اشتری " فرهاد "

 دراین فکر بودم که شاعران ما در  گذشته همه  جدایی طلب بودند !!! مثلا صابر اصفهانی . عماد خراسانی . صائب تبریزی . قصاب کاشانی - بابا فغان شیرازی - حافط شیرازی ملای رومی -  طالب آملی  کلیم کاشانی صوفی مازندرانی - عبرت نایینی ووووو.....
 تنها  شاعران نو پا  وتازه جو ونو گو چیزی به دنبال نام خود نداشتند مانند شادروان فریدون مشیری / یا نادر نادر پور و یا بقیه -  شاعر مورد علاقه من نادر نادر پور وسهراب سپهری است  که دراین مقوله برای دلیل آن جایی نیست که ابراز کنم .

برای دخترم از قلیان مادر بزرگ تعریف میکردم واز گل سرخی که درون آن میانداخت تنها دلخوشی او همین درست کردن قلیان بود وکار مهم او  آ ب زدن بر تنباکو های تازه البته در دوران پیر وشکستگی وافتادگی دیگر قلیانی هم دردسترسش نبود به ناچار گاهی سیگاری ا زمن میگرفت وآنرا میکشید بلد هم نبود تنها دودرا به آسمان میفرستاد  .
درگذشته های خیلی خیلی دور که او جوان بود برایم تعریف میکرد که چگونه سر ناهار با افتابه لگن نقره دستهارا میشستند وسپس با کمی گلای ودستمالی تمیز دستهاراخشک میکردند وچگونه  کفشهایشانرا درمیهانیها باید عوض میکردند  وچادرشانرا نیز به همچنین غذا هم غیر از قاشق وچنگال نقره با آلیاژ  دیگری نمیخوردند ترجیح میدادند بادست بخورند تا ازفلزات مصنوعی تازه  ببازار آمده استفاده کنند  و غذایش همیشه سبزیجات  بود  نه تخم مرغ ونه کره نمیخورد تنها پنیر گردو ولبنیات  دوغ وشیر وغیره  خوب خانواده اش همه ماشاء اله چشمم به کف پایشان عمرشان از صد هم تجاوز میکرد مثلا خاله من یکصد وده سال داشت که از دنیا رفت هیچ بیماری غیر از کچلی وآبله وسل را نمیشناختند  ! 
 دلم برای آن قلیان وآن روزها تنگ شده نه حاجی میشناختیم ونه بازاری ونه توده ای ونه ناسیونالیسم  تنها تفریح ما گلدوزی بود وشبها کنار آتش گوش دادن به اشعار حافظ یا خواجوی کرمانی ویا شمس تبریزی وقصه های مادرر که برایمان میگفت : زیر نور لامپای بزرگ نه برق داشتیم ونه یخچال  تنها از کوزه های گلی آب خنک مینوشیدیم  وباغمان چه صفایی داشت درختان میوه هیچکدام به سم آلوده نبودند میوه ها با افتاب وطبیعت رشدکرده بزرگ میشدند ومن نشسته آنهارا میخوردم بهترین  ایامم آن بود که بالای درخت بروم ومیوه های تازه را بچینم وبخورم  تابسستانها وکوجکردن خانواده به ده برایم صافیی داشت  همه آن ده متعلق بخودمان بود وهمه آدمها مار دوست داشتند .
 امروز چهار دانه شاه توت  مصنوعی درون یک جعبه پلاستیک بزرگ به قیمت چهار پوند  باید خرید !!!  از توت سفیید سالهاست  که بیخریم درختانش را برای ساختمانهای لاکچری از بییخ وبن بریدیند  پسته هایمان   ساخت چین است  لبسهایمان  ساخت چین است خمیر دندان وصابون  ساخت چین است   هر چهرا که میبوییم بوی ضد عفونی میدهد عطرها بوهایشان عوض شد تا دیگر خاطره ای باقی نماند  خاطره را  دردلمان پنهان میکنیم  امروز مهمترین  سر گرمی ما موجود ساختگی بنام (کورونا )میباشد که مانند توب دست به دست میگردد از این دیار به ان دیارمیرود  کار فوتبالیستهارا نیز کساد کرده وکار سایر ورزشکاران را !!!
معاشقه  من با درختان تنها در پشت ذهنم پنهان است وگمان نکنم دیگر هیچگاه درختی را ببینم که طبیعی باشد امروز درختان اقاقیا جایشانرا به درختان گلرنگ چینی داده اند  دیگر حتی به اسمان هم نمیشود اعتماد کرد چه بسا ماه هم دیگر طبیعی نباشد  من مانده ام ام واندیشه های بی امانم  درخلوت صبح  چه ابر آلود وجه آفتابی  خواب مرا دگرگون کرده  ومرا بیدار میسازند  دیگر نمیتوان از فروغ لاجوردین حرف زد  تنها باید به عنکوبتهایی که بر طاق رنگین اسمان راه میروند بنگرم تا شاید بتوانم افسانه ای بسازم برای شما .
چهار ماه درخانه نشستن ودررا به روی همه بستن وگریختن از خویشتن وبغض هارا درگلو خاموش ساختن  راه نفس را میبندد .
وتو ! ای یگانه یار  بیشتر با من سخن بگوی با لبخندی شاد نه با فریاد .
میدانم که خاکی  مطمئن در زیر پاهای ما نیست  اما نگاه من هر روز به اسمان شهر توست  که خود  بر قله بیرحم تنهایی مکان دارم  وز نا امیدی فریاد میکشم . درب بگشا .ث 
پایان 
 ثریا ایرانمنش / اسپانیا / 06/05/2020 میلادی برابر با 17 اردیبهشت 1399 خورشیدی !