ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
----------------------------
جلوی یک گیشه ایستاده بودم جلوتر ازمن بدری خانم یک برگ کاغذ را از توی یک سینی برداشت ورفت تا برگ خروج را بگیرد نوبت من رسید خانمی که درپشت باجه نشسته بود گففت من باید بروم تعطیل است ومن با اصرار داشتم باو میگفتم که گذرنامه مرا هم بدهد وداشتم برایش نام وفامیلم را بقول معروف توضیح میدادم به "ام؟ که رسیدم از خواب بیدار شدم وای چرا شیها اینهمه طولانیند > وچرا روزها اینهمه درازند .
دستورات از بالا رسید ویکماه دیگر درزندانهای خوب خود محبوسیم وهرشب اژیرپلیسها ورژه آنها بما نشان میدهند که آسوده بخوابید ما بیداریم !.
همه مسخ شده ایم همه نابینا وهمه کور وکر ولال !
داروی این ویروس منحوس در دست شرکت ( جانسون اند جانسون)است شرکتی که بواسطه تولید ناخالص وپودرهای بچه آلرژی زا و شکایتهای زیاد بابت لوازم بهداشتی - دارای پرونده های قطور دردادگاهای بین المللی است حال داروی درد بیدرمان ما درمیان دستهای شرکای این شرکت سهامی ریق با مسئولیت نا محدود است .
صبح را با دوعدد تخم مرغ ساخت چین از مواد مصنوعی که درون ماهیتابه تبدیل به یک تکه پلاستیک شد وزرده ای لزج بعنوان زرده بیرون ریخت با کمی اب قهوه ای بنام قهوه ساخت چین ونان پنبه ای وتو خالی شروع کردم همهرا به گوشه ای راندم وسیر شدم !!!
( بیخود نیست که بدری خانم ناگهان مرد هر روز دو عدد ازهمین تخم مرغها میخورد بلکه به جان بیرمقش که سرطان داشت مانند خوره میخورد کمی انرژی برساند )!
گاهی فکر میکنم اگر درهمان خانه تصوف نشسته بودم وهزینه بیشتر ی را میپرداختم شاید منهم جزیی از آن " بالاییها" بودم وغذاهایم فرق میکرد من آدم خودسری هستم وازادی خودرا دوست دارم بهای گرانی بابت آن پرداخت کرده ام زیر بار دستورات نمیروم هیچ دستوری نه از مقامات بالای ادیان نه تصوف ونه دولت کار خودمرا میکنم تنها به قانون احترام میگذارم . حال قانون از جایی مرموز دارد به دولتها دستور میدهد بکشید / ببندید/ به زندان بیاندازید / وآنهایی را که لازم داریم خوب بپررورانید
همه ما تبدیل به یک رباط شده ایم حال چگونه میتوان به ان قله بلند خدایان رسید ؟ با حقوق بازنشستگی نه ! با احیای یک خانه بزرگ وپرورش ماده گوساله ها برای بلعیدن خوکها ویا یک قمارخانه ویا .....داد وستد آنچنانی . اینها همه کار برد دارند ما بااین دنیای مجازی عشقهای مجازی ودوستهیای مجازی برای خدایان فایده ای نداریم باید یکی یک به قربانگاه برویم .
حال به انتهای جهان رسیده ایم جهانی که گمان میبردیم ابدی وازلی است ودران هیچگاه دوگانگی بین خدایان نیست اما این روزها دراین طلوع تازه که آهسته آهسته سرم انرا به زیر پوست ما تزریق کردند بی آنکه بفهمیم ناگهان تبدیل به یک تکه زباله شدیدم که مارا جا بجا میکنند وگاه گاهی منقار کرکسان نیز به سینه ومغز ما هجوم میاورد بی آنکه درد را احساس کنیم میگذاریم تا مغز مارا ببلعند ومارا بکلی خالی کنند مانند همان مانکن های پشت ویترینها هر لباسی را که میل دارند برما میپوشانند دیگر آن اتش غروز وآن شعله های وجود درکسی برنخواهد خاست کورکورانه باید اطاعت کرد وکورکورانه باید به سجده گاه آنها که نشانمان میدهند برویم .
دراین غروب زندگی درزیر تابش نوری بودم که گمان میبردم خورشید است اما یک آهن گداخته وسرخ بود خورشید نیز کم کم خواهد مرد وما همه مانند امروز به تنگنای زندگی مصنوعی ویا به زیر خاک خواهیم رفت .
دیگر کسی نمیداند که ریشه درکدام خاکدان کند واز تابش کدام خورشید لذت ببرد تنها دریک تصور واوهام باقی خواهیم ماند. تمام .
پایان
ثریا ایرانمنش . یکشنبه پنجم آپریل 2020میلادی بر ابر با 16 فروردین 2579 شاهنشهی !