سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۹۹

فریب شب

ثریاایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا .
--------------------------------
فریب اسمان - تا رقیبانرا از میان بردارد
روزها وشبهای مرا -
به خرمی وشادی زیستن - حرام میسازد 
................
حال دیگر  کسی را نخواهیم شناخت  واز هم دورخواهیم بود تا انتهای شهر . 
برای رفتن به پای دار دسته جمعی میروند  دارها هنوز  آویزانند وهر روز بر ریسمانهای  آن اضافه میشود .
میدان تیز و میدان اعدام هردو به رنگ خون  درامده اند از شرم امروز  وفرشته عدالت با ترازویش وچشمان بسته اش بر روی خاک افتاده  وهمه اورا لگد مال میکنند.

ودیددگان مارا ودهان مارا با  پارجه های خاطره هایمان خواهند بست / خیلی زود .
ما با چه اصراری میل داریم دریچه هارا باز کنیم واز پنجره های خاک گرفته  ومه الود به این تاریکیها بنگریم ؟!.
ما درمیان گشادن دریچه ها وپنجره ها حیران خواهیم ایسنتاد به تماشای خورشیدی که دیگر درپشت شیر نیست ویک یک ستارگان را از وسط دو نیم میسازد  ما تنها گوش به ( فرمان آتش به اختیار ویا فرمان آتش * فرا میدهیم .

روزهایمان درتاریکی میگذرد وشبهایمان درظلمت  وچه اصراری داریم که ازمیان اینهمه آتنش بیرون جهیم  تا که قهرمان باشیم . قهرمانانرا امروز نیز بر خاک افکندند وبجایش دلاوران مقوایی حاکم شدند .
همیشه باید منتظر بود  درانتظار یک کیفر  که نامش بی گناهی است /

نه ! دیگر نباید به کوهسارها اندیشید ویا به ان کوهستانهای بلند  وبرفهای قله ابدی میخ آسمان در زمین . باید بفکر سوراخی بود  برای پنهان شدن از دید شبگردهای دولتی وامنیتی .

چه اصراری هست که میل داشته باشیم از جویبارها بوی  زلال آب را به مشام جان بکشیم  ویا زمزمه انرا مانند یک موسیقی درون گوشمان جاری سازیم ؟  تنها به چکه چکه شیرهای فلزی مینگریم وقطره قطره که مبادا فردا درتشنگی ها جان بدهیم /
چه اصراری هست تا معصومیت خودرا  عرضه نماییم کسی آنرا نخواهد دید چشمان همه بسته است کورهایی که یا مادر زادند ویا با موم درگوشها وشیشه بر چشمهایشان راه میروند وعجب  آنکه راهرا خوب میشناسند وگم نخواهند شد.ما گم شدیم.

ما گم شدگانیم با فریبهای روز وشب درروی صحنه های قلابی مردمان قللابی وقهرمانان قلابی تا انتهای راه میرویم جاده خالیست شهر هم خالیست خانه هم خالیست اما جام می لبریز از اشک ماتم است 
کودکانمانرا در پشت شیشه های کدر میینم وبر روی شیشه ها بوسه میزنیم ودر آیینه خدارا بشکل کودکی نو پا تماشا میکنیم با اینهمه درعمق وجودمان کور سویی از امید هست . امید به یک فردای بهتر وشب را بیرون کنیم وهمه لباسی از نور خورشید بپوشیم . هنوز امیدی هست . قهرمانان ما خفته اند به زودی بیدار خواهند شد ومارا بخاک خواهند سپرد . پایان 
ثریا ایرانمنش . اسپانیا . 28آپریل 2020 میلادی برابر با 9 اردیبهشت 1399 خورشیدی !