ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
--------------------------------
به سر تپه معراج شقایق رفتند ....
پشت هیچستان چتر خواهش باز است
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود
زنگ باران به صدا درمیاید
آدم اینجا تنهاست . تنها .
ودراین تنهایی سایه نارونی تا ابدیت جاریست ........" سهراب سپهری "
همه ر ا تنها گذاشتند فریب بزرگی بود برای بقای ابدیت " بیل وملیسا" تا آنها بتوانند دنیارا درمیان مشتهای پر شده خود داشته باشند و آرزوی مستر "کسین" نیز برآورده شد تا جمعیت کهنه کم شود وقوم موسی کلیم اله برجهان حاکم باشد این ارزوی دیرینه ایست که ار قرون واعصار تاریخ درکتابهای مقدس نما نیز آمده است .
فقر ونداری بیچارگی ودرماندگی درانتظار آنهایی است که نه خواستند ونه توانستند پادوهایشان در کنار مقبره انها به خاک لیسی مشغول خواهند بود ومردم عادی کم کم ویا گروهی به زیر خاک خواهند رفت .
آن روز که آدم در بهشت ازلی دانه ای را خورد وبیرون شد همان دانه معرفت بود معرفت بمعنای شناسایی وآشکار کردن تضادهاست .
دوران کودکی ما تمام شد اما کودکان امروزی را چه خواهند ساخت ؟ آنها چگونه به مرحله بلوغ خواهند رسید ؟ وچگونه با این دنیای غریب آشنا خواهند شد ؟
تضادها اعیانند درمیان " آنهاهمه چیز ابدی وامکان پذیر است
وگناه این تحفه ازلی وابدی را به دیگران هدیه میدهند !
این نخستین غربت انسانها بود غروب وغربت همه دریک خط قرار دارند وبدان معناست که خورشید دیگر راهنمای عده ای نخواهد بود وتنها برای کسانی خواهد درخشید که ( خصوصی ) باشند ودر( خصوصی سازیها ) شریک وروزیکه ارباب بزرگ پیام داد که فلان ایالترا میخرد همان آوایی بود که بگوش عده ای " خودی" رسید " وهمه خصوص شدند وخصوص زندگی را ساختند جزیره ها از زیر اقیانوسنها سر برآوردند ومحل زندگی اشراف شدند !
دیگر کاروان بی نوایان در بین راههای پرخطر به اسانی نمیتوانند عبور کنند مارهای غاشیه وعقربهای جرار درانتظارشان دهان گشوده اند در کسوت یک " آدم امنیتی " !
وبدین سان ما انسانها - با خروج از بهشت } بیل وملیسا ومستر کیسین} وسایرین بر زمین پرخاری پای مینهیم ودرهجرتی ابدی بخاک خواهیم رفت /
شعر معنای خودرا گم میکند چنانکه که کرده است وموسیقی ما تنها آوای شیپورهای هراس انگیز است که مارا برای بردن زیرنور از تاریکی برای چند ساعتی به روی تپه ها میبرند ودوباره به آغل برمیگردانند مشتی علف جلویمان میریزند برای تولید نسل مارا احتیاج دارند وبقیه که ناتوانند یا اخته شد ویا بنوعی ازمیان خواند رفت ودرکورهای الکترونیکی خواهند سوخت .
: زندگی تله تابیز" یادتان هست ؟؟!. ما امروز هما ن عروسکها یی هستیم که با غرش وآژیر پلیسهای گشتی ساعتی افتاب میخوریم دوباره به آغلهای خود میرویم . بافتنی میبافیم اشپزی میکنیم وخیاطی را فرا میگیریم برای دوختن درزهای فراخ زخمهایمان !.
نان برای ما نیست / اب جاری برای ما نیست / تنها درجویبارهای گل الوده ودریاها س محل عبور .مرور کشتی ها میتوانیم پیکر خودرا به انواع اقسام بیماریها آلوده سازیم .
نیمه دوم دنیا بعنوان تجدد دوباره شکل خواخد گرفت اما درمیان انها انسانی یافت نمیشود دیگر غربت معنایی نخواهد داشت واندوه وشادی یکی خواهد بود / دیگر کسی در خیال وخاطره ها سفر نخواهد .کرد تنها زمان تولد ومرگ است میانی ندارد حال اینده برایمان روشن خواهد کرد که مقضیات زمان چگونه است؟ .
تا فرصت باقیست من به عشق میاندیشم افکارم را نمیتوانند ازمن بگیرند ویا به دزدند من هم رنگ جماعت نخواهم شد /
وزنه های سنگینی را بلند کرده وبرجای نهادم هنوز ایستادگی میکنم وتن به حقارت آنها نمیدهم . امروز مرثیه گوی دل دیوانه خویشم وبس .پایان
ثریا ایرانمنش . 24 آپریل 2020 میلادی برابر با پنجم ادیبهشت 1399 خورشیدی .اسپانیا