چهارشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۹۹

هیچ درهیج برما مپیج

ثریا ایرانمشن " لب پرچین " اسپانیا 
---------------------------------
ای زده مطرب غمت  دردل ما ترانه ای 
در دل ودرد ماغ  جان رفته  زتو نشانه ای 

جونکه خیال  خوش دلی از سوی غیب رسید 
زآنش  عشق  برجهد  تا بفلک نشانه ای 

زهره عشق  چونکه زند پنجه خود به اب وگل 
 قامت ما  چون چنگ  شده سینه ما چغانه ای...."شمس تبریزی "

 دیگر جوان نیستم  وآتش  سرخ صبگاهی نیز چندان روشن وپر حرارت نیست  قله البرز زیر خروارها  گرد وغبار نا دانی وهوای آلوده  ومتعفن دفن شده  دیگر مدار او خوشآیند نیست .

من دراین صبح  غم الوده کهنسالی ودربیمارستان یا تیمارستان جهان  بی آنکه شعله ای دراسمان باشد  چشم به بیراهه ها دوخته ام .
 حال هنوز دربهار که گویی زمستان سرد  ویخ بسته ای ست  همراه با باد زمستانی که باخود بوی مرگ را میاورد.

این اشک است وباران نیست که بر 
پشت دستهای من مینشیند  ومن هر روزاز خود دورتر میشوم  دراندیشه های گوناگون بیگانگی وبیهودگی  در سر زمین دیگران بسر میبرم ومورد لطف ومهربانی آنها هستم  اینجا آنچنان که میگویند جایگاه   عاشقان راستین است .  اما من داغی کهن درسینه دارم  که به ناچار اشکی  درچشمانم مینشیند  وآنها با مهربانی این اشکهارا  که بر زانوان  تنهایی من ریخته  با انگشتان بلند خود  پاک مینمایند .

خورشید مرده  اسمان خاموش  وزمین تاریکتر ومردم درپناهگاه خود در شوک  وحسرت یک راه پیمایی کوتاه  .
آه ای مردان نادان وبی خرد  که جهان مارا باین صورت تیره ساختید 
 دریک فرصت اندکی که برایمان مانده مارارها سازید  وبگذارید این آخرین  لحظه های تولد را  با خندیدن خورشید بر روی شنبم  برگهای گلهای پژمرده  تماشا کنیم .

امسال جشن بهاران ما در خزان خاطره ها جاودانی شد  وشیرینی لبحند کو.دکان  به تلخی تبدیل گشت  تا کی بر بازوی پدر خفتن وبه دامان مادر آویختن ؟ .

وما هر آن مانند عقربه های ساعت جلو وعقب میرویم  ودرانتظار یک پیام شادی بخش نشسته ایم  امروز وفردا  وگامهارا درمیان چهار دیواریها شمردن وشب را بیاد عشقهای نامریی  درتخت گذراند ن ودچار کابوسهای شبانه شدن واین بود آن فردایی که برای ما ساختید ؟ 
ننگ بر شما باد .
در بیابان طلب گرچه  ز هر سو خطریست 
میرود حافظ بی دل  به تولای تو خوش 
پایان 
ثریا ایرانمنش / 22 آپریل 2020 میلادی  برابر با 3 اردبهشت 1399 خوشیدی ! اسپانیا .