ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا
--------------------------------
همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس
که دراز است ره ومن نوسفرم
-----------------------------
شب گذشته باز با برنامه ای جدید روی صفحه ام هویدا شد اما بی فایده است بقول معروق دیگر حنای هیج یک ا زاین اپوزسیونهای صادراتی رنگی ندارد همه در گارگاه کپیه برداری سازمان جمهوری اسلامی طراحی وساخته وپرداخته میشوند ودوباره همان آواز تکراری وصفحه خط خورده یار دبستانی را بگوش ما میرسانند امروز در توییترم نام اشخاصی ر ا دیدم که مورد حمله ایرانیان واقعی قرار گرفته اند که منهم همین عقیده را دارم اینها همه سازمان یافته ساختگی حتی آن خیزش وفروکش کردن دانشجویان نیز ساختگی بود آنها دانشجویان دانشگاه ( وحدت) اسلامی هستند فرزندان همان اوباشان قدیم وباج گیران که امروز سردار وسر لشگر وذوالفقار شده اند . زهی خیال باطل وما چشم به دست بیگانگاه دوخته ایم که مارا نجات دهند برایمان ( کورونا) هدیه آوردند به همراه کیک سبز !!!!
نمیدانم چرا بیاد آن سازمان مخوف ( خانقاه ) وراه سیرو سلوک آن افتادم هر گاه بیاد آن روزها میافتم گویی بیاد یک زندان با شکنجه وطناب دار روبرو بوده وحال فرار کرده ام بیشتر از تمام عمرم من درطی این چند سال از این مرکز درد وشکنجه وحقارت دیدم البته دوستانی !!!!هم دراین شهرک بودند که خبر چین دائم ومعرکه بیار آن دولت بودند نه هیچکدام نتوانستند روحیه مرا بشناسند من پاکیزه تر ازآن بودم که بتوانم دامن آلوده این خود فروشان ودوره گردان شوم .
سالک یعنی رهرو ورونده در روش های فکری وعقیدتی بیشتر بکارمیرود واین روش بیشتر در طریقه دراویش رخنه کرده است .در گدشته زمانی که خیلی کودک بودم نوشته هایی بر سر در خانقاه شاه نعمت الله ولی در کرمان نوشته بود که .......
پدرم برایم آنهارا میخواند :
هرکس به این سرا وارد شد نه نامش را بپرسید ونه مقصدش را ونه ایمانش را باو غذا بدهید جا بدهید وتا سه روز اورا درپناه خود نگاه دارید بعد از سه روز اگر جایی را نداشت ویا شغلی اورا بکار بگیرید (اما نه کار گل !!! ) این را ازخودم نوشتم که درخانقاه جدیدالتاسیس اسلامی همهرا بکار گل واداشته بودند قصری بزرگ در شهر کنت خریداری شده بود که آنرا باز سازی کردند تا ( پیر طریقت )با جلال وشکوه مانند یک شاه درآنجا ساکن شود وبقیه خانه های دست چندم درشهر های مختلف که خریداری میشد واهل خانقاه مشغول تعمیر وتمیزکردن آنها میشدند تا یک نوجوان دیگری را بر مصدر کار سوار کنند دفتر اصلی آن زیر نظر دولت فخیمه درانگلستان مشغول بکار بود وهمه ثروت خودرا تقدیم این دفتر مینودند تا درسلک همراهان پیر درایند واگر مالی ومنالی نداشتند وانگشتری آنها لعل ویاقوت وطلا نبود توالت هارا تمیز میکردندویا آشپزخانه را اداره مینمودند حق نشستن درکنار بزرگانرا نداشتند!
ابدا این کارها ربطی به ان نوشته ای که من درکودکی ملکه ذهنم شده بود - نداشت . زنی فقیر که سر چهارراه سیگارمیفروخت هرشب بایک کارتن سیگار یاهو کنان وارد میشد ومردی که تاجر برنج بود هر شب با یک تکه فرش ویا چند گونی برنج یاهو کنان وارد میشد با اتومبیل بی ام دبلیو !!! خوب ! درویش بود! پچ پچ میان زنان درگرفت ما جدا افتادیم مافقرا از همه بیگانه شدیم ومردان غنی وارد گود اصلی ومهره های اصلی .ویک صبح زود بیمار وخسته با روحی شکسته ودردمند با اتوبوس خودم را بخانه رساندم ویک هفته درتب سوختم وسپس نامه بلند بالایی برای پیر طریقت واربا ب بزرگ نوشتم که این راه ورسم درویشی وسیر وسلوک نیست این یکنوع تجارت است در یک فاحشه خانه مذهبی !ولوکس جوانهارا استخدام میکنید از آنها اژدها میسازید ونامشرا میگذارید سیرو سلوک !!!!
به صدق کوش که خورشید زاید از نفست
از دروغ سیه روی گشت صبح نخست
===
احرام چه بستیم که آن قبیله نه اینجاست
در سعی چه کوشیم که از مروه صفا رفت
===
نفاق وزرق نبخشدصفای دل حافظ
طریق رندی وعشق انتخاب خواهم کرد
===د رباره قلندران راستین واین قلندران ساختگی سخن بسیار است ومجال کم اینها هم حکم همان دانشجویان وحدت را دارند که از کار گاه های چینی وایرانی بیرون آمده اند کپیه برابر اصل .
دگر ز منزل جانان سفر مکن حافظ
که صبر معنوی وکنج خانقاهت بس
حال تنها مونس شبهای دراز بی عبادت من همان کتاب جادویی ابیات حافظ است که هرکلام آن را باید در یک جواهر گرانبها پیچید ودر ذهن نگاه داشت .
حال ما درخط آخر ایستاده ایم وبقول آن پیر خردمند که روانش شاد درساعت 25 زمان هستیم عده ای درویش مسلک عده ای بیمار روانی عده ای حکم سکه های بدلی واسکناسهای قلابی گرین کارتی ! مشغول موعظه وسرگرم کردن مردم میباشند و ما از تاریخ وهویت خود به دور افتاده ایم .
روز گذشته دخترکم عکسی از یک کلیسا را بمن نشان داد که از زمان مارکو پولوی جهان گرد بجای مانده وهنوز چند _( مانک)در انجا بسیک وسیاق همان زمان زندگی میکنند مارکو پولو دراین چرچ واین دیر چهار شب خوابید تا از طریق همین راهبان با ملکه ایزابل آشنا شد وبا کمک او رو بسوی سر زمینهای ناشناخته گذاشت . ملتی که تاریخ خودرا نگاه دارد همیشه زنده است وما در شروع انقلاب اولین کارمان ویرانی آرامگاه بنیان گذار ایران نوین رضا شاه کبیر بود . نه هیچگاه ما انسان نخواهیم شد شاید آدمی بشویم برسر سفره با کارد وچنگال غذا بخورییم اما انسان ؟ هیچگاه ! ث
حدیث عشق که از حرف وصوت مستغنی است
به ناله دف ونی درخروش ودر ولوله بود
پایان
" اشعار متن : از خواجه شمس الدین حافظ شیرازی "
ثریا ایرانمنش / 3 مارس 2020 میلادی برابر با 12 اسفند 2578 شاهنشاهی !