جمعه، اسفند ۰۹، ۱۳۹۸

فریب کشنده

ثریا ایرانمنش " لب پرچین ".
اسپانیا !
-----------------------------
فریاد خاموش !
فریا دچهلمین  وفرمان آتش 
روز تاریک به خون میپوندد
من چگونه از میان آتش وخون بیرون برانم
این قافله درهم شکسته را ؟
خورشید هم دردریا ی فریب سرنگون شد /ث
-----
دنیا داشت رو به پیری وکهنسالی میرفت  زاد وولد کم شده بود باید بنوعی این پا به سن گذشته هارا که تنها یک دهان اضافی وسر بار جامعه پر عطوفت ولبریز از عدالتها ی اجتماعی است بنوعی  از میان برداشت . 
" داشتیم تمرین  ( c- 10 ) را  انجام میدادیم که اگر این ویروس به میان مردم رها شود در کجا ها رخنه خواهد کرد ناگهان جهان پر شد ( از یک نوشتار در نیویورک تایمز) !

بلی این ویروس داشت امتحان میشد برای  آنهاییکه تنها یک دهان اضافی بودند  اشخاص بالای سن که دیگر کاری از پیش نمیبردند ودرخانه های سالمندان ویا دربیغوله ها ی خود تنها نشسته بودند وروزهارا درانتظارر مرگ میگذراندند باید فکری بحالشان کرد دنیا به نیروی جوان بیشتر احتیاج دارد  اینها تنها اقتصاد دولتها را ویران میسازند باید  کاری کرد سن ها بالاتر میروند تا مرز یکصد هم میرسند ! آخ چه دنیای تلخی است زمانی که نه بشنوی ونه ببینی ونه راه بروی ! یک تکه گوشت درگوشه ای افتاده بیمصرف ! .
سالهای دور دریک فیلم دیدم که زمان چگونه عوض میشود وبیماریها چگونه عود میکنند ودنیا چگونه دچار کمبود مواد غذایی میشود ومردم گوشت خودشانرا میخوردند اما جاهایی بودند که مانند یک فرودگاه ابدی به گیشه مراجعه میکردی ودرخواست مرگ  را ارائه میدادی  فرمی جلویت میگذاشتند آنرا پر میکردی  ! خوب چه نوع موسیقی را دوست داری  / کلاسیک ! ترا به دست دو پرستار مهربان که درواقع قاتلان تو بودند میسپردند با تختی پوشیده از مخمل سرخ وملافه های سپید  روی چرخهای رونده وترا به یک سالن بزرگ هدایت میکردند یک سالن  مدور که دراطراف آن صدها تلویزیون دنیا خوشی را نمایش میداد سبزه زارها آهوان دست بلبلان روی درختان  وآبشارهای بلند  وشربتی را مینوشیدی وبخواب ابدی فرو میرفتی  وسپس جنازه خشک شده اترا به دریاچه ای ازنمک میانداختند تا برای پختن در تنور آماده شوی و تبدیل به نان ویا بیسکویت میشدی وروی ریلهای رونده ولغزنده بسوی جعبه ها میرفتی تا درسوپرها جای بگیری ویا از طریق یک توپ ترا مانند یک گوله نان بسوی گرسنگان خیابان  که دستهایشان بالا وفریاد میکشیدند پرتاب میشدی تو آنها را  سیر میکردی  با گوشت وپوست واستخوان خود  /اثری از سبزیجات نبود اثری از انسانها نبود تنها مامورین امنیتی بودند وگاردها که دریک بیمارستان میان زنده مرده هارا جدا میساختند  .
اما دربارگاه بزرگان  آب داغ درلوله ها جریان داشت  درحماهایشان صابونهای معطر وعطرهای خوشبو دیده میشد ودرون یخچالهایشان گوشتهای  پرندگان وچرندگان آویزان بود وسالنی که دختران پریرو در انتظا ر اشاره ارباب بودند با سینی های لبریز ازمواد خوراکی ویا مشروبات عالی  .
.این یک  تخیل بود یا یک حقیقت هر چه بود اول رومان آنرا مینویسند ( مانند قلعه حیوانات ) سپس  فیللم کارتنی  درست کرده  ودست آخر فیلمی از آن تهیه میکردند وتو درضمن دیدن فیلم آهسته آهسته به همان زمان پیوند میخوردی .
امروز  شهرهای خالی از سکنه وفرار مردم  بسوی نا امیدی  مرا بیاد آن فیلم وحشتناک انداخت .
آقایان باید جمعیت  دنیارا به حد نصاب برسانند ونیروی جوان لازم دارند  همین دیگر هیچ .......ث
ما هردو  بعد ازاین  
 در کیفر خویش ایستاده ایم 
ما روبروی هم - چون دوآیینه رفتار میکنیم /
فردا ویا شبانگاهان 
خورشید را از  محکمه بلخ 
بسوی جوخه اعدام میبرند  ......" نادرر نادر پور " 

در انگلستان شنیدم مردی بجرم اینکه تنها از دو جنسیت نام برده وجنس سوم یعین ( ترانس هارا ) بحساب نیاورده به زندان بردند  بنا براین دیگر سخن گفتن هم نتوان ! /.
پایان 
ثریا ایرانمنش /27 فوریه 2020 میلادی برابر با 9 اسفند 2587 شاهنشاهی .....