یکشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۹۸

ابر روشن

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
--------------------------------------------
نامه به یک دوست !

هزاران رنگ ونیرنگ  از فلک دید م وحیرانم 
که مقصد چیست  گردون را از این بازی نمودنها!.......| پژمان بختیاری |

دوست عزیر ! سپاسگذارم که مرا به یک ستاره تشبیه کرده اید ومن درجوابتان ابراز داشتم که « یک ستاره خارج از منظومه خود . سر گردان درآسمان غرب » وشما ابراز داشتید که آروز ی دیدار مرا دارید  ! دریک کافه رستوران ویا کنار یک مزرعه !!! متاسفانه درجایی که ماهستیم  مزرعه ای وجود ندارد ودرجایی هم شما هستید مزراع تبدیل به صحرا شده اند وتنها خزندگان خطرناک راه عبور خودرا پیدا میکنند .
چه امر غیر ممکنی !  بعلاوه من دراین گوشه یک منظومه کوچک تشکیل داده ام با ملل مختلف ایمان مختلف و کردار های  گوناگون ،  اما همه داخل همین منظومه هستیم وهیچ یک از دیگری نمیتواند جدا شود چرا که اگر یکی  خارج شود بقیه به دنبالش سثوط خواهند کرد وخاکستر خواهندشدزیر پای  ما تنها ابرها حرکت میکنند وما چنان به آسمان چسپیده ایم که جدا شدن ما منجر به سقوط ومرگ ما میشود .

 خورشید ما کوچکترین سیاره است که تنها جای پایش را بر روی ابرها احساس میکنیم اما میدانیم که هست وستارگان ریزودرشتی که دورهم جمع شده  همه در برابر پرودگار یکی هستیم وبهم پیوسته و چسپیده ایم که اگر روزی بر روی زمین بیفتیم خاکستر خواهیم شد وگمان نکنم شما طالب دیدن مشتی خاکستر باشید !

نمیدانم در روح ومغز خودداز من چه موجودی ساخته اید اما مرا نمیشناسید لبخند مرا دیده اید اما خود مرا لمس نکرده اید ونمیدانید که یک تکه سنگ یک آهن سرد میباشم هر چه را بوده دردرونم به دیگران داده ام تا آنها گرم باشند  وبه همان چند نخودی که درآبگوشت روزانه خود میریزیم خوشحالیم و خوش بخت چرا که میدانیم این آ ب واین  نخود از دستهای پرکار وزحمتکش ما ساخته شده  نه اینکه از دهان دیگری ربوده شده باشد .

همه ما همان تخته سنگهای  استواریم  وچنان پاهایمان درون زمین فرو رفته که هیچ تبر زنی قادر به زمین انداختن ما نیست بعلاوه در آنجاییکه شما زندگی میکنید مزرعه ها همه تبدیل به بیابان شده اند وتنها خزندگان خطرناک آنهم اکثر شبانه  درآن راه میپیمایند دیگر مزرعه ای وجود ندارد نه درآن آنسوی قاره نه دراین سو اما اینجا مردمانی مهربانی ، آرام وساکت و پایبند یک قانون واقعی هستند ایمانشان محکم واعتقاداتشانرا وروسمات خودرا محکم چسپیده اند حال اگر دربین آنها چند ( فروشنده ) هم یافت شود اندک است اورا رسوا میسازند . 

در گذشته ما در کتابها میخواندیم که ؛ هیچگاه آب رفته را مجوی ومنوش وهیچگاه دیگر به پشت سر نگاه مکن من  این سخنان را باخود آورده ام تنها کار من این است که نگذارم زبان ( پارسی) از بین برود با همه با زبان مادریم گفتگو میکنم وسعی  دارم دربین کلمات بیگانه چند جمله فارسی بگنجانم . 
هنوز موسیقی سنتی برایم یک سفنوی بزرگ است وهنوز آ|وای شجریان مرا وپیکرم را میلرزاند وهنوز نوای ویلن خرم وتار شهناز برایم افسانه گوی شبها یم میباشند ودرکنار بقیه باز هم به سنفونیهای ا\نها گوش میدهم نه آواز ان مرد بیمار روانی خال کوبیده ویا آن آوازخوانان دوره گردی که روزی در دربار شاهی میخواندند امروز در وصف واوصاف شهدا اشک تمساح میریزند ! نه ما یکی هستیم راهما ن صاف ومستقیم است چپ وراست را نمیشناسیم هر حرکت ناروایی برای ما یک سقوط است مانند کوهنوردان حرفه ای هر قدم را با تردید بر میداریم چرا که ممکن است سر راهمان گودالی باشد .
عمرتان طولانی ومهرتان پایدار 
ثریا ایرانمنش . اسپانیا / یکشنبه نهم ماه ژوئن ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۲۱ خرداداماه ۱۳۹۸ خورشیدی .