سه‌شنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۹۸

خوش آمد مرا !

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
----------------------------------------------

خوشم آمد ! کیف کردم  از رفتار ترامپ به سر زمین وایکینگها با آنهمه تشریفات فاتحه بی الحمد برای هیچکس نمیخواند  ومتلکهای  آبداری را نیز نثار صادق خان شهردار مسلمان  بریتانیای کهنه کرد!  رفتارش  رفتار یک خود مختار ولجباز واینکه من میدانم میتوانم با جت جنگی در وسط چمنهای کاخ نشست وولیعهد از کار افتاده وهمسر پیرش از او وسپس ملکه که درانتظار بود بطور رسمی از او استقبال کردن شام هم مفصل وشاهانه در کاخ باکینگهام صرف شد ! بقیه اش دیگر تشریفات بود . 
در توییت خود به شهردا رصادق خان نوشته بود که بهتراست اول به شلوغیها وکشتارهای شهر لندن بپردازد تا دخالت در سیاست خارجی ! بانویش واقعا بانو بود ظریف ، زیبا خوش هیکل ! صد البته تره وتخم شاهنشاهی هم در آنجا حضور داشتند غیز از شوهر ملکه که دیگر پس از شرابخوارهای  بیحساب نمیتوانست هشیار میان مستان بنشیند واین کاررا به عهده پسر بزرگش وا گذار کرده بود وهمسر پیرزالش با انهمه رنگ وجواهر وتوالت و نیمتاج وغیره ! همسر ترامپ تنها یک حلقه ازدواجشرا به همراه   یک ساعت ویکجفت گوشوار داشت نه بیشتر زیباتر از \ان بود که بخواهد توجه دیگرانرا باین آلنگ دولنگها جلب کند \
از همه مهمتر عمو عمامه  ریاست سابق  از پشت موش دوانی میکند و به همه  توییت  میدهد که فریب این عمو را نخورید بیایید پیش این  عمو برایتان با طیاره دلار های دیگری میفرستم تا راضی تر شوید شاید هم پنهانی بفرستد کسی چه میداند !.
 بهر روی فهم وشعور من بیشتر از این جلو نمیرود برایم نیز مهم نیست . دیگر نه جهان مهم است ونه مردمش تنها دم را غنمیت میشمارم واز اینکه صبح هنوز زنده ام وشب تاررا به صبح روشن رسانده ام خوشحالم . برایم دیگر نه ایران مهم است ونه ایرانی  ونه مردم  دنیا .
همه را بیا زمودم زتو خوشترم نیامد .
درکنار این سر و صدا ها  امکان نشستن ندارم آرزویش را نیز نداشته وندارم  بیشتر به هوای در بندگانم  وبه آنها میاندیشم به گرسنگانی که برگهای خشک شده را از روی زمین بر میدارند  میجوند  بجای تنقلات !  وتمکینی که به زور باید از مشتی بیشعور بکنند  اگر چشمانم  نورانی در آیننه صبح ندرخشد مهم نیست  آن براده های  خوابیده بر دیوارهای سپید اطاقم  مرا مانند فولاد دربر گرفته اند  ومجال میدهند تا سمند خیال را رها سازم .

هوای زیستن پر سنگین است  ومجال تاختن نیست در حال حاضر خر سواران بر  کرسی نشسته ومیتازند  ودولتمردان واقعی روی اسب چوبی خود تنها تکان تکان میخورند . 
واز هوا گویی تنها امواج سرب فرو میریزد  وباید شاهد تن پوشهای ریاکاران باشیم  وکاری هم نمیتوانیم انجام دهیم مرتب نوحه بخوانیم  بر لاشه های خونین  وکلام  را در سینه پنهان سازیم وزبانرا درکام بکشیم .

به دوست همت جان  چیست بار منت چشم 
مرا که چشم تمنای دل بسویی نیست .
به میهمانی من پای منه  ، که دراین بزم 
به غیر چشم ودلم  ، جامی وسبویی نیست .

رخ خورشید سوزان تر بر قله ای ودیوارهای کهنه وفروریخته ودرختان نیمه سوز  میتابد  دیگر تصویرگل شببو را باید درقاب گذاشت وتماشا کرد  گلهای مصنوعیی را درگلدانهای بلورین  خیلی از گلها از میان ما گم شدند گویی با رفتن ( او ) گلها نیز از روییدن باز ایستادند دیگر محبوبه شب نیست یاس ززد خوشبو نیست هر چه هست برگهای پیوندی وحرامزاده وکاکتوس  دیگر چشم نوازشگری نیست که بر پهنه یک باغچه پر گل بنگرد .ث

هنوز  دست را حرکت ستیزی هست 
هنوز پای مرا  قدرت گریزی هست 

نشان هستی من  همچو نقطه ای بی بعد 
اگر چه  هیچ ندارد ،  ولیک چیزی هست ....
پایان 
از من اکنون طمع صبر ودل وهوش مدار  / کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد .
ثریا ایرانمنش . اسپانیا . 03-05- 2019 میلادی برابر با ۱ خردارا ۱۳۹۸ خورشیدی. 
اشعار متن ؛ از بانوی شعر ایران : سیمین بهبهانی .