« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
------------------------------------------
یاد آنوقتها بخیر ! دوره زنانه داشتیم ویا دوره زنانه مردانه ! لباسها همه شیک آخرین مدل ابریشم خام جواهرا ت ساخت جواهر سازی معروف همه با تور چهار هفته چهار شهر !!! دوراروپارا گشته ! وخرید های خوب کرده بودند بنجلهای خیابان آکسفورد استریت ویا بازارهای روزانه ایتالیا ویا سر گذر چند مغازه آلمانی و یادست فروشان روی پیاده روی خیابانهای عریض فرانسه ! با کلی چمدانها وارد میشدند وبعضی ها هم آنهارا درخانه ها میروختند ! موهاهمه مش شده سلمانی رفته ناخنها همه مانیکور شده الماسها وزمردها وفیروزها ها ویاقوت کبود بر انگشتان طعنه به تمام دنیا میزد ! خوب !تازه چه خبر ؟
هیچ ! همه نگاهی بمن میکردند یعنی ِ ساکت چون درنبود من دستمال دستشان بودم !!! راستی فهمیدی که پیاز چقدر گران شده ؟ برای من که فرقی نمیکند پسر عمو مدیر کل شهر روستا برایم یک گونی فرستاد یکی هم برای عماد رام !!! باز نگاهها متوجه من میشد .پس چرا خفه خون گرفتی حرفی نمیزنی ؟ دیگری جواب میداد ! خوب چیزی نداره ه بگه ! سومی میگفت آخه او که آشپزی بلد نیست تنها یک سالاد درست میکنه انوقت شوهر من میگه اگر یک زن میون شماهها هست اونم فلانیه !!! من نمیدانم زن بودش کجاست ؟ نه رب بلده درست کنه ونه غذای درست وحسابی !!! .
حواس من پی اشعار تازه واز زیر چاپ بیرون آمده نادر پور بود وکتاب تازه ترجمه شده زندگی بتهون وفکر میکردم چگونه خودم را به شهر برسانم واز کتابفروشی آنهارا بخرم ِ حواسم نبود نه به انگشترها ونه به لباسها ونه چرند یات آنها که تنها دور شکم وزیر شکم میگشت همه ازخانواده های اشراف ¡!!! بودند واشراف زاده !!! مانند ژن های خوب !!!! امروزی .
خوب امروز هم هرکجا خبری باشد همه از سیاست حرف میزنند بهتر است درب خانه را ببندم وکسی را راه ندهم واگر هم جایی بروم کاسه آبگوشت را از روی میز بر میدارند مبادا دو قاشق بیشتر نصیب میهمانان شود . فرهنگ پر بار ایرانی !!!
حلا همسایه روز گذشته از دختر م سراغ مرا میگفت مامان سفرند ! نه ! پس چرا صدایی از خانه بلند نمیشود ؟ مامان صبح ناشتایی را میخورد وسپس یا مینویسد ویا کتاب میخواند آشپزی هم مختصر میکند !
اوه فکر کردم سفرند !!!
بیاد قطه ای افتادم که روی یک کاغذ لای یکی از کتابهای قدیمی ام بود .
« بانوی عزیز !
همه آن تالارهای آراسته وآیینه کاری شده انباشته از فرشهای ایرانی ، اشیاء قدیمی وکاردست هنرمندان ژاپونی وچینی ! آن همه آثار هنری وتابلوی های گرانقمیت وگلدانهای ظریف کریستال مملو از گلهای مصنوعی وآن سنجاق سینه ای که مزین به صدها برلیان و یاقوت وزمرد است که بر سینه زده ای آن ایینه ای که زیر چهل چراغها چهره فرسوده ترا نمایان میکند .
آن الماسها وبر لیانها که بگوش آویخته ای آن زنجیرهای مزین به جواهرات گوناگون که بر گردن بسته ای آن مرواریدها درخشانی که خوشه وار بر خود آویخته ای . هیچکدام ! نه هیچکدام ارزش زندگی یکر وز مرا ندارند » !
وبراستی هم همین گونه است حال میل دارم کمی شله زرد درست کنم اینجا همه چیز را با سیر مخلوط میکنند ! چطو راست منهم کمی سیر به شله زردم بزنم ؟ هاها ها ! پایان
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا پنچشنبه نهم ماه می ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۸ خورشیدی !! ث