جمعه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۹۸

کجا هستیم ما ؟

« لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
---------------------------------------------

من نمیتوانم بنویسم که رروز صدها ایمیل برای من میاید ومن به آنها جواب میدهم یا نمیدهم ! 
داشتم به یک یوتیوپ که پسرم در آمریکا دریک کنفرانس بزرگ ده ها هزار نفری  برای برنامه ای که ساخته بود نمایش میداد وهمه  فریاد میزدند  ما دوستت داریم ! وبرایش کف میزدند دهان خشک خودرا با یک کمی آب تر میکرد ودوباره به گفته هایش ادامه میدا د روی یک چارت بزرگ سه صفحه ای  داشتم خداوندرا سپاسگذار ی میکردم وداشتم  زمین را  میبوسیدم  ......

چشمم به یک یوتیوب دیگر افتاد که پسری با کمال وقاحت وبا کلمات چندش آوار از اینکه باو تجاوز شده واو هم تلافی را سر دیگری در آورد با جزییات وبردن نام تمام اساففیل !!!  حالم را بهم زد ......

رفتم به سراغ ایملیهایم که مدتها بود فراموش کرده بودم  به آنها سر بزنم خوب چند تایی را که میشناختم جواب دادم وبقیه را درحال دلیلت کردن بودم که چشمم خورد به کلمه « بانوی عزیز ومحترم و... آنرا نگاه داشتم تا سر فرصت بخوانم وبقیه رابه چاه دلیلت وسپس تراش روانه ساختم . شب گذشته نتواستم بخوابم حال تهوع داشتم  برخاستم ، نشستم ، آب خوردم ، تنها آرزو داشتم تبری دردستم بود وبه سراز تن آن مردی که باعث نوشتن این نامه شده بود جدا میکردم .

بانوی عزیز ومحترم .....
با آنکه فیلتر هستید من با فیلتر شکن وگاهی از اینترنت دیگران شمارا دنبال میکنم ، من درایران هستم صاحب چهار فرزند که کوچکترین آنها یکساله است وهنو ز شیر میخورد ....
بدبختی این است که همسرم نیز به همراه پسر  یک ساله ام نیز شیر مرا میخورد  کاری نمیتواتم بکنم بچه گرسنه میماند مجبور میشوم باو قند داغ یک شیر خشک بدهم ودرهمان حال که همسرم دهانش لبریز از شیر پستان من است به کار دیگری نیز مشغول میشود وبچه در بغل من دچار وحشت وفریاد وگریه را سر میدهد !!! سپس همسرم از جای بر میخیزد ومیگوید ؛
خوب ! خداوند شما زنهارا برای همین کار آفریده  چه مزه ای داد دهانش را با دست پاک میکند ومیرود تا وعده بعدی که باید به بچه شیر بدهم سینه هایم متورم وباد کرده ودردناکند  شما که میتوانید درخارج بلند گو باشید بنویسید که با ما دراین سر زمین  چه میکنند ومن چگونه میتوانم این راز را به دیگران بگویم وچه کسی فریاد رس من است ؟ او با ولع شیر بچه را مینوشد وبچه گرسنه میماند وو......
دیگر به بقیه آن ادامه نمیدهم .

حالم دگر گون است ُ از یک سو آوای طبل جنگ وجغدی که بر فراز سر زمین ما در پرواز است برای تکه تکه کردن آن از یک سو عصبانیت درونی من ازاین خائنین ووطن فروشی نظیر شهرام شارلان وعلیرضا خود فروش ومسعود مزلف وسایر کارکنا بی بی سکینه فارسی وصدای رادیو فردا که چگونه چهل سال مردم را نگاه داشتند  تا امروز واز سوی دیگر این  رفتار جوانان ماست وآن کردار مردان خانواده دار !ْدیگر چیز ی ندارم بنویسم .
پسر من بدون پدر بزرگ شد با دستهای تهی من وبی پشتوانه معنوی ومالی در غربت وتنهایی وبی کسی امروز برایم غرور آفرین است از شدت شوق به گریه افتادم ونگاهم به جوانی است که درخانواده اش درکنار مادر بزرگش وپسر عمویش ودختر عمویش مشغول سکس های چند جانبی میباشند مادر بزرگ هم خواب است . پایان 
جمعه دهم ماه می ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۲۰د شهریور ۱۳۹۸ خورشیدی ! با حال تهوع !