سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۹۸

کجا فرو شدیم ..

« لب پرچین » ثرا ایرانمنش . اسپانیا .
------------------------------------------

اگر هنوز مشتاقی که دوستت بدارم ، 
روزهای جوان عشقم را بمن باز گردان ، 
کاری کن  که فروغ سپیده دم  آسمان ،
جای خاموشی  پرتو خورشید را بگیرد .......« ولتر « 

امروز برای همه این حرفها وگفتار ها دیر است ، بسیار هم دیر است ، باید به تماشای رژه ناوگانهای نشست وبه تماشای ارتشی که از بیخ وبن بی پایه است وبی اساس  .
آیا خبر آنر نشنیده  اید  ، آنها که خدای خودرا دارند وبرایش خانه خریده اند  وما که خدایمان بی نام است  نمیتوانیم  با نام او همه چیز را بیازاماییم ویا شروع کنیم  نام خدای ما « عشق » بود که اورا کشتند .

وآغاز تاریکی ها شروع شد  خودشان درتاریکی ها گم شدند  با خدای خوبشان  وابر سیاهی که  آسمان را پوشاند . 
نه آغازی بود نه سر انجامی  روشن  هنوز آنهاهمه چیز ها را در کشتار  ودر انتهای نام خدایشان میجویند  درحالیکه ریشه هایشان درتاریکی است  آنها نه زمین دارند  ونه کشت  تا در اعماق آن  ریشه داونیده  وتاریکی هارا  ا ز روحشان بزدایند .

خدای ما نه پیکر داشت ونه نقشی بیادگار گذاشت  ونه کاری کرد که بت شکنان اورا بشکنند  تنها درهنگامه کش مکش ها  نقش اورا از ضمیر ما پاک کردند  ونام او از  زهدان پیکرمادر وپدر وبرادر  ومعشوق وعاشق  زدودند  وهمه چیز را انکار کردند  وعشق ساعتی شد ! 

حال دربن هر گیاه هرزه ای  خدایی میروید  نه انسانی  آنها دیگر احتیاج به پیامبر بت شکن ندارند  چرا که خودرا شکستند وخدایاشان را نیز .

خدای بی نام ما در اعماق وجودمان ریشه کرد وسر نا پای ما  را لذت بخشید هر چیزی با نام او شروع وبا نام او پایان میبافت  اونه چیزی را امضاء  میکند ونه اعتبار  بانکی میدهد  او خود نهایت است  نه غایت  وکمتر کسی مانند او شد  تنها آزدی خودرا گم کردند .

حال دیگر نمیتوان به آنچه که نامی ندارد بسنده کرد  نه نقشی ونه پیکری  نه داراست ونه ندار تنها به بعضی از بندگانش لطف زیادی دارد وبعضی هار امیکشد  او همیشه آواره وبی کس است . وگاهی در پستوهای پنهانی فرمانی صادر میکند هوس آتش بازی به سرش میزند ومیل دارد دنیایی که ساخته ویران کند واز نو بسازد بردگانش بی سوادند وبی شعور وخالی از مهر خداوندی . هر فرمانی را باید کس دیگر امضاء کند  ودیگری به مورد اجرا دربیاورد .

 امروز با نام خدا روز پرهیز  وامساک شروع میشود آیا همه شما بی گناهید ؟‌ هر ستایشی بوی گند خود ستایی میدهد  وهر کسی خود میداند که درکنج دلش چه نشسته است .
.........
این یک امریست طبیعی  که هرانسانی دوبار میمیرد  ، یکبار  هنگامیکه شراره عشق دردلش فروزان نیست  وخاموش میشود وآن مرگ با درد و رنج همراه  است .
ودیگر روزی  که بی هراس  پای به آستان گور  میگذارد .....« ولتر  » خطاب به مارکیز  دو شاتله » دلدار ابدی او ..
پایان 
 ثریا ایراتمنش « لب پرچین » اسپانیا /هفتم ماه می ۲۰۱۹ میلادی برابر با ۱۷ اردیبهشت  ۱۳۹۸ خورشیدی !.