جمعه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۹۸

و...از طوفان

«لب پرچین » ثریا ایرانمنش . اسپانیا !
سوم آپریل ۲۰۱۹  میلادی .
--------------------------------------------
امروز ما درمرز  های بی اختیاری ایستاده ایم  البته ایرانیان بسیاری هنوز چندان اروپایی وامریکایی نشده اند  اما چندان میلی هم به آن سر زمین درچهره ووجناتشان نمیبینم ! در حالیکه این اروپای امروز وامریکا هرچه دارد از ایران وپارس دارد  حال انسان به اوضاع واحوال فرزندانش مینگرد  احتیاجاتشان فرق کرده واختلال در زندگیشان  دراخوال واوضاع  جسمانی وروحی  آنها دیده میشود راه گریزی هم نیست .

نه جبر است ونه اختیار ،  باید باین  جبر ساخت  جبری آمیخته از اختیار  امروز تحولات گوناگونی در سر زمین ما رخ داده است شاید در زمانهای گذشته خیلی پیش که ماهنوز ذره ای بودیم ودرخاک این تحولات وحشتناک  بوده است تنها امرو زبصورت داستانهای هزارو یکشب در مغز ما وروح ما جای دارند .
 امروز ادبیات ایران نیز در نتیجه  علت های گوناگون  دچار تحو ل بزرگی  شده است ومردم نمیدانند که ملتی زنده میماند  که زبان وموسیقی خودرا حفظ کرده هنرهای خودرا نگاهدارد هرچه هست اسلامی است از کاشی کاریهای قدیم گرفته تا پارچه های سبز و با الفاظ بیگانه بر درودیوارها آویزان است وملت همیشه عزادار است  امروز در سطح افکار ایرانیان  طبقانی برخاسته  ودراعماق این  برکه مملو از لجن  بر فراز اسمانش نیز  توده های ابر  درجولان  وهمه دچار افراط وتفریط شده اند  گروهی از مردم این کشور ادبیات پر مایه  ایران دیروز را  مورد طعن وطنز  قزار داده اند  وتنها آسمان بی شکوه وتاریک  مغرب زمین است  که خورشید ناپیدای آن در زیر ابرها برای آنها میدرخشد  وهنرهای مضحک آنهارا مورد لطف قرار میدهند  .
نه نباید این گروه را سر زنش کرد از جایی برخاسته اند که تنها چند لامپای دود زده ویک بخاری نفتی همه هستی آنهارا تشکیل میداده است حال درهتلهای هشت ستاره دروان آبگرم وسونا وماهی سوشی غرق شده اند .
آنها دیگر کاری به زبان وادبیات ایران ندارند زبان خودشانرا دارند وهرکدام گاهی به فرا خور تجربه خود از شاخی به شاخی در پروازند  ویا به گوشه ای میدوند .

در  کار خانه عشق  از کف ناگریز است 
 آتش کرا بسوز  گر بولهیب است 
امروز همه از بیهودگی زبان وادبیات وشعر و موسیقی سخن میرانند درعوض کاخهای سر بفلک کشیده برایشان معجزه است با آن زبان الکن وغیر ادبی وجنوب شهری  حال ما چگونه میتوانیم  برای بیان دردها   آرزوهایمان  وایده ها  وشادمانیهایمان   وغمهای خود  که با هنر ما آمیخته  وسر وکارداشته راهی بیابیم  واین چنگ دلاویز را که از دست ما گرفته وبسوی پرتاب کرده اند دوباره به دست بگیریم ونوای خوشی سردهیم . 

چنین سال  بگذاشتم  شصت وپنج 
به درویشی وزندگانی به رنج 
من از شصت  وشش سست گشتم چو مست 
بجای عنانم  عصا شد به دست 

وآیا دیگر فردوسی دیگری زاده خواهد شد تا مارا حیثت مارا زبان فاخر مارا در یک دفترجمع کرده وبرایمان برای فرزندانمان به یادگار بگدذارد ؟.

آنچه کوروش کرد ودارا وآنچه زرتشت کرد مهین 
زنده گشت از همت فردوسی با آفرین ............« ملک الشعرای بهار »
 ودیگر قصیده او : 
شاهنامه هست بی اغراق قران عجم 
رتبه دانای توسی رتبه پیعمبری 

اینها همه شواهدی هستند براینکه کسانی دراین راه استخوان خورد کردند فرسودند جان دادند اما نامشان جاودان ماند کاخ ها .ویران خواهند شد ودر آنها مارها وموشها و بوم ها لانه خواهند گذاشت اما داستان هزاران  سروده  فردوسی همچنان برتارک تاریخ خواهد درخشید . پایان 
به روز شده  جمعه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۸ خورشیدی