ثریا ایرانمنش « لب پرچین » !
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا درره جانانه نهادیم
در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش
این داغ که ما بردل دیوانه نهادیم.........؛ حافظ شیرازی؛
شخصی در یکی از همین رسانه ها ادعا میکر دکه مردم دیگر در پی خرید کتاب هستند وهمه به دنبال کتاب حافظ ! بنا براین معلوم شد که اصل ما شیرازی واز سلسله آن بزرگواریم وچنان در فکر و تباه کردن اشعار آن بر آمده وحافظ به ببازار عرضه کرده اند که دیگر نامی از شاهنامه ومردانش درمیان نیست .
بهترین شیوه برای ا زبین بردن ساپقه وجود میباشد جستجورا بایدمتوفق گرد فلسفه دیرین دیگر به درد نمیخورد وما همان ( خودیم ) که آنچه را امروز هویت میخوانند ما همان هستیم با خود نیز بیگانه .
حقیقت ودین وفلسفه خودر ا کل حقیقت میدانیم وجستجو دردیست که درجستجوی درمان است !.
وهمچنان این جستجو پیش میرود ودرد میکشد ودر پی معرفت انسانی است تسکین هم نمی یابد در گوهر وجود جستجو چیزی است که باید حد اقل یک قرن صرف آن کرد چهل سال هرچه را که از زیر منابع وخاک ها بیرون کشیدیم دوباره به زیر خاک فرو بردند وآب را نیز بر روی آن بستند وبه آن شکل دادند که آیندگان اگر روزی بفکر حفار ی افتادند آن شکل نو ظهور را منبع اصل خود بدانند .
این جستجوی با دردهای موضعی ومحلی وافکار محدود کاری ندارد بلکه با پادردی کار دارد که کل وجود انسان با آن گره خورده است . آیا کسی باین جستجو پرداخته است ؟.
سر زمین فلاکت بار افغانستان روزی پادشاهی داشت / تمدنی داشت / موسیقی آن سراسر جهان را فرا گرفته بود ورقص زیبای دختران وآواز غم انگیز زنان ومردان تازه داشت از دل قرون بیرون میزد ُ ناگهان یکشبه همه چیز ویران شد امروز اگر از یک افغان تحصیل کرده بپرسید محمد ظاهر شاه چه کسی بود ؟ جواب خواهد داد آواز خوانی بسیار مشهور وخوش صدا !.
امروز ایران ما تبدیل به یک مکزیک شده محل رفت وآمد قاچاقچیان وتردد مواد مخدر ولقمه ای هم به دردهان ملاها میمالند تا مردم را با اشعار پایین تنه سرگرم کنند تجاوز به دختران وپسران معصوم از میراث ارباب بزرگ جزیره نشین کم کم به نوکران خورده پاها نیز سرایت کرده است . یک رسم نوین دیگر - زن موجودیتی ندارد تنها یک ( ماد ر) است باید نماز بخواندوبرایمان آشپز خانه را تمیز نگاه دارد دختران تا مرز زیر سن بیست سالگی بازارشان گرم است وپسران تا نوجوانی تا هنگامی که موی زخیم رشد نکرده باشد !!.
این انسانهای نو پا با آنچه به کردار غیر از خود ویا ضد خود باشد حمله میکنند بازار آشفتگی وویرانی وکشتار رواح دارد میل دارند همه چیز را تجربه کنند این انسانها تنها دراین گره خوردگی مجبورند باهم باشند از این رو همیشه میکوشند که این گره را بگشایند درعین حال میل دارند پیوند را نیز نگاه دارند واینجاست که گشودن گره به مشگل برمیخورد ودر آخرین مرحله به گره کور تبدیل میشود . واین انسان دست از گشودن گره میکشد جون نمیتواند آنرا بگشاید واینجا ست که حقیقت گم میشود .
چنان گم گشته ام وز خویش رفته
که گویی عمر جز یکدم ندارم .........؛عطار؛
همین یکدم را غنیمت دان وداد خویش بستان از کبیر وضغیر ....واین است فلسفه امروزی ما !
در هر انسانی دو گونه تجربه هست یکی گرایش بسوی تنیدن وپیله ای به گرد خود آفریدن ودیگری در گسترش وپیداکردن جهان هستی وجمع کردن مال است یکی در پی خود میرود دیگری درپی دیگران وآنکه درپیله خویش باقی مانده کششی بسوی تکاپو ها دارد برای او چیزهایی هستند که خارج از پیله وجود دارند واو میل دارد آنهارا تجربه نماید هرچه درقفس تنهایی خویش زندانی باشد برای او وجود ندارد موجودات برای او تنها وبریده بریده میباشند هر چیزی تا ثابت نشود قبول ندارد میل دارد برای اثبات آن بکوشد او ذره پرست است واقعیت پرست است بت پرست نیست مرز محکمی دارد ومیتواند وجود خودرا از هر روزنه ای به اثبات برساند .
پر وارد مسائل فلسفی شده ام میل دارم بگویم ریشه اصلی ما حضرت حافظ نیست اگر چه با صدها کتب آسمانی برابری کرده وبه آنها طعنه میزند اصل وجود ما خاکی است که از آن گل شده وساخته شده ایم ودر پی خرد ومعنی زندگی به جستجو پرداخته ایم - گاهی خودرا گم میکنیم ویافتنمان دشوار است زمانی پیدا میشویم با دستهای خالی وآویزان وبی خیال .ث
سلطان ازل گنج غم عشق بما داد
تا روی دراین منزل ویرانه نهادیم
در خرقه از این بیش منافق نتوان بود
بنیاد از این شیوه رندانه نهادیم
المنته الله که چو ما بی دل و دین بود
آن را که لقب عاقل وفرزانه نهادیم
....
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » ! / اسپانیا .
چهارم ژانویه دوهزارو نوزده میلادی !
-------------------------------------------