دوشنبه، دی ۲۴، ۱۳۹۷

فرزند خواندگان

ثریا ایرانمنش ” لب پرچین ”
اسپانیا  

مریم بانو  را دیدم مانند گل مریم در میان مردان قدرتمند  امریکا   جناب جرج پمپئو وسایرین  با آن خنده شیرین وآن لباس متین وآن گارد مجهز به لچکهای سرخ و سبز وسیاه ؟!

مزرع سبز فلک دیدم وداس مه نو 
یادم از. کشته خویش آمد وهنگام درو 

بهر روی  در حال حاضر بهترین گزینه برای جانشیتی سید علی   رهبر  نماینده خداو ند رۆی زمین  است واگر گرد هم آیی لهستان جوابی ندهد  وآقایان  از جنگ خسته باشتد بهترین کار این است که یا یک معامله پرسود با رهبر مسلمین  ومستضعفین  جهان  انجام دهند وپای میز  مذاکره  بنشینند ویا فرزند خوانده های مریم بانو را که جاده را صاف کرده  درانتظار یک اشاره مادر هستند  ایشان را با سلام وصلوات  و دود کردن اسفتد وقربانی کردن گوسفندانی که دیر خبر دار شدند بر. تخت بنشانند !به به عحب حالی دارد ومش قاسم مغبون شده باید  به گوشه ی فرار کند  هر چه باشد مریم بانو از خودشان میباشد از ذات قجر ها که اجدادش سالها خدمتگذار ارباب بزرگ بوده وهنوز هم در آن سر زمین  گرد هم آیی دارند . 

خیال نکنید  بی بی سکینه بیکار نشسته -  نه قربان چند نقشه را در کارگاه تقشه کشی  به دست  رفقا  کشیده وحال  از جوانی وبی تجربگی امریکا  که فرزند فراری خودش میباشد استفادهکرده و آنر ا به روی  سن میاورد . 

در حال حاضر فرزند خوانده های مریم بانو وعاشقان دلباخته اش که شیفته آن لبخند ودند انهای مصنوعی او هستند مشغول اسفالت کردن جاده  میباشند  عده ی نوجوان را نیز بکار گل گرفته اند  وپس از اتمام کار معلوم نیست که آنها را نکاه  میدارند  ویا به زباله دانی میفرستند / هرماه هم سفری به پاریس میکنند وحقوق خودرا که بسیار هم قابل توجه است میگریند  وبرای هر نشستی وسخن گفتن یک مرد  یا زن مشهور مبلغ  کلانی پرداخت میکنند /کاسبی شان هم روبراه است  مواد غذایی را از چین میخرند بعنوان مواد غذایی ایرانی بخورد ما میدهند سوپرها یشان  تا نیمه شب باز است و... دیگر دکانهایشان !
فریب این زد  خوردها وجنکهای ظاهری را تباید خورد  نمیدانم آیا راه سومی هم هست ! 
شه زاده رویا با اسب سپیدش  ظاهرا مورد تایید مردم ایران است آنهم عده ای که میدانند او هیچگاه بر نخواهد گشت مگر دیوانه شده کار وزندکی خانه وخانواده را آواره کرده به یک سر زمین ناشناس که روزی در آن متولد شده برود ؟خیر قربان از بابت ایشان خیالتان راحت باشد  آن چشمان غضب آلوده وترسناک رضا شاهی را فعلا دیگری به یغما  برده است راست یا دروغش دیکر  بما مربوط نیست .  بهر روی ما بعنو ان تماشاچی تنها باین نمایش کمدی تراژدی مینکریم واشک حسرت در گوشه چشمانمان میتشیند  زمانی  که میبینم کار کران شهرداری استا نهای  این سرزمین  با کوله  باری از هیزم  در هر خانه  سالمندی را  میکوبند  وباو خرواری هیزم میدهند تا بخاری یا شومیته اش را گرم کند چرا که هوای سرد وسوزناکی  در راه است  ومرتب  توصیه میکنند که چه بخوریم وچگونه خانه را گرم نگاه داریم وآمبولاتسها آماده برای کمک به خانواده ها  خوب این است فرق دولت ها وملتها وما هنوز اندر خم یک کوچه به بازی موش وگربه واره وچاقو کشی وقمه زنی مشغولیم .
عمرتان پایدار
یک دلنوشته  در یک شب سرد زمستان   /  دوشنبه ۱۴/۰۱/۲۰۱۹میلادی