سه‌شنبه، آبان ۲۲، ۱۳۹۷

خنده ها .گریه ها

ثریا / ؛ لب پرچین ؛

هر که بد کرد  ُ بداندیش سپهر 
کار او  از همه  بهتر کرد 

چرخ را عادت دیرینه چنین بود 
 که به افتاده  ُ نظر کمتر کرد ........پروین اعتصامی

شهری در زیر تل یک خاکستر  ومحو از روی نقشه جغرافیایی سر زمینش مردمی بی خانمان ُ عده ای کشته وعده ای گم شده بچه های کوچک آواراه و......
در حرمسرای حاج شیخ علم الگدا  درنمایشی میگویند : 
چون  این سر زمین درکارهایددیگران دخالت میکرد وفضولی خداوند اورا  تنبیه کرد !!  خوب ملت ایران که درکارهای دیگران دخالت نمیکردند چرا   بر سرشان این بلای ناگهانی فرود آمد از آتش سوزی ها گذشته  آدمهارا نیز جزغاله میکنند .

دیگر شهری پیدا نیست نامش بهشت بود بهشت سرمایه داران  و\پولدارن وثروتمندان  آنچنانی   با روش عالی ساخته شده بود نه شاعری داشتند ونه روضه خوانی تنهبا گویا آن شیخ ریا کار درآنجا محفلی ساخته بود وعده ای را نیز درمحفل خویش نشانده  آنهارا وادار میکرد که بگریند ! نه باسوز وگداز وزجرهای زینب وفاطمه بلکه با ساز وآواز واشعار شیخ بهایی ! وچهار پاره هایی از کتاب آن شیخ !
بهر روی جای خوشحالی نداشت انسان انسان است ما کاری به اربابان حکومتی وبد ه بستان آنها نداریم  سر وکار ما با انسانهاست بیگناه یا گنهکار اما نه باین وحشتناکی  قاره امریکا در میان خشکی های شدید  طوفانها ونم ها اقیانوس وسر انجام بادهای موسمی و نفت وگاز قرار گرفته است طبیعی است که با یک شعله همه چیز نابود میشود حال چه دستی درکار ای ویرانی بود ؟ آنرا تنها شیخ میداند وبس .

بهر روی  از خودمان بگوییم که  طبیعت بدجوری با ما سر شاخ شده است گویی گوش بفرمان من نشسته تا اولین کلامی که از دهانم بیرون میپرد آنرا قاب زده بخودم برگرداند ُ  بافتنی ام تمام شد  خوشحال  مشغول دوختن آن بودم دیدم  \پشت ودو تکه جلو هرسه بیک اندازه میباشند !!! یعنی ٰژیله بی ٰٰژیله  حال نشسه ام ونگاهش میکنم  سه تکه دریک انداز ه !!! 
خوب مانند یک حشره درباد در حال پروازم  ومانند یک می زده خمار وبی حال ودر مرز کسالتم  ومانند یک  رودخانه  نزدیک به خشک شدن دراانتظار خورشید تابانم ُ  دیگر به چیزی خوشنود نیستم وخوشحال  حتی دیگر به آیینه نیز نزدیک نمیشوم  به درخت بیدی مینگرم که چه سر سختانه در هجوم باد تنها سر تکان میدهد ازجای نمیجنبد وبه آن درخت بزرگ صنوبر مینگرم که چه قامتی کشیده ومن چرا فرو میروم ؟ .
خوب  روی کانال اینستاگرام ! تنها چیزی که از تمام مواهب جدیدومدرن تکنو لوژی دارم جنابی داشت راجع به نبرد قادسیه سخن رانی میکرد همه کم ووبیش آورا میشناسند  گویا ما تاریخ نخوانده ایم ویادمان رفته !!! شاید هم برای نسل جدید این گفته ها  جالب باشد تاریخ را پاک کرده اند مانند همه چیز که درحال \پاک شدن است .
من به سیبی خوشنودم 
و به بوییدن  یک بوته بابونه 
 من به یک آیینه  یک بستگی \پاک قناعت دارم 
 من نمیخندم  اگر باد کنک بترکد 
نمیخندم اگر  فلسفه ای ماهرا نصف کند ......سهراب سپهری 
تنها زمانی از ته دل خندیدم که گفتند تصویر  آن پیر مرد درماه وموی محاسن او درلابلای قران مخفی است  دانستم خر دجال ظهور میکند ازته دل خندیم . پایان 
ثریا / اسپانیا / همان روز سه شنبه ۲۲ آبان و۱۳ نوامبر /