ثریا ایرانمنش « لب پرچین »
شهر خاموش من ُ آن روح بهارانت کو ؟
شور وشیدایی انبوه هزارانت کو ؟
میخزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان
نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو ؟ ...........شفیعی کد کنی
با این حروف بزرگ وسیاه که هرکدم یک صفحه را میپوشانند ُ نمیدانم چه چیز ی را میتوانم بر روی این صفحه بیاورم ؟ تنها امروز امام زمان قرن را دیدم که دوباره وارد شورش انتخاباتی شده قبلا همراه ویگانه دوست او مدتها برای انتخاب یک زن ازتیره وتبارخودشان بر کرسی انتخابات فرمانداری شهر جورجیا مشغول فعالیت بود وهنگامیکه وارد جلسه شده چه غوغایی برخاست گویی بانوی مقدس از آسمان بر زمین فرود آمده وحال در پشت سراو باز امام زمان همان ابو عمامه مبارک حسین خان وارد کمپین انتخاباتی شده اند همه اورا امام زمان ویا مسیح دوران میدانند ! خوب خر دجال که درشرق ظهور کرد متاسفانه امام زمان درجای یگری فرود آمد اما بندگانش را فراموش نکرده ونخواهد کرد . این یکی هم که بقول معروف ...... وما درانتظار یک سروش ایزدی نیستیم ودیگر کوشهایمان برای سرودهای ملی که درآن قدرت میهن \پرستی را بما ودردلهایمان مینشاند ُ کر شده است ُ وحال باید با این نعره ها وطعمه ها وغرشها بسازیم وسروش را گم کرده ایم ُ منهم درخاموشی خود شبهارا به بیداری میگذرانم .
مردم دیگر حوصله شان سر رفته باری به هرجهت به دنبال کلمات درشت وخشن وافشاگری میروند لحظاتی خوشند بعد فریاد میکشند هیچکس خاموش ننشسته همه درخودشان فریاد میکشند بی ثمر .
گوش من دیگر برای شنیدن این گفته کر شده است رهروی هستم خانه گم کرده میروم تا خاموشی را بیابم .
همه گونه خاموشی را درراه دراز زندگیم بسیار آمومخته ام همیشه خاموش بودم حتی درمقابل توهینها وتحقیرها ودرهرکدام خودمرا گم کردم حال که \پس از سالها کم کم خودرا یافته قدرت جهانی این آرامش را ازمن گرفته است ونمیتوانم ساکت وآرام وبی تفاوت بنشینم چگونه میتوان خاموش نشست همین خاموشی ها بود که سر زمین مارا نیز خاموش ساخت وچراعی که میرفت تا شعله برافروزد وجهانیرا نورانی کند ناگهان با یک پوف خاموش شد .
امروز هم برای اینکه مبادا گفته هایم فتنه ای بر پا کند آرام وآهسته درحاشیه راه میروم گرنه زبانم پرده های هر قدرتی را میدرید .وهستی خودمرا نیز میدرید .
حال با شعورم خلوت کرده ام وعقل را به کمک گرفته ام باهم میاندیشیم وزمانه را میبینیم که رو به فنا میرود وبرای بچه هایمان آینده ای وجود ندارد کسی دیگر دست به ساختار نمیزند ماشین ها کارهارا انجام میدهند وکم کم این ماشین ها هستند که مارا میبلعند ازما تغذیه میکنند اندیشه ها افکار ونظم شعور عقل بشر رو به فنا میرود .
( چقدر با این خط بیگانه ام وچقدر حالم را میگیرد ) !
حال درابهامات خویش شناورم وبه این خرده پاها ونوکرانی مینگرم که برای یک سکه چگونه از این دیوار به آن دیوار میپرند وچگونه خودرا درمعرض فروش میگذارند وزندانها هرروز وسعت بیشتر ی پیدا میکند نظم مرتب جهانی به دست چماقداران امنیتی افتاده وعده ای اوباش باا سپریهای رنگین ویا اسیدی بر ضد زنان برخاسته اند .
شهر خاموش شد ُ> بلبلان در قفسها خاموش نشستند وسر درگریبان بردند : سازها شکست ُ بجایش ناله ها برخاست واشعار سخیف تختخوابی و آنچه را که بوی نجابت ونیکی وسخاوت ومهربانی داشت از میان برداشتند کلمات بگو ش من نا آشنا وخط وزبانم دریک بسته بندی آماده فروش !!.
وچرا نمیخواهند باور کنند که این سمبل وهویت وبازمانده شاهنشاهی یک مو از \پدربزرگ وپدرش درپیکراو نیست . او درغرب بزرگ شده ثروتمند است تواناست ونوکرانی از هزار رنگ درخدمت دارد واربابانی از خدایان قدرت محال است او اینهمه نعمت را فدای مردمی بکند که با پدرو اجدادش آنگونه رفتار کردند ُ محال است تنها برای سرگرمی مانند یک شومن خبره از این اطاق به آن اطاق میرود وبقیه بماند بما مربوط نیست ........
فعلا درحال حاضر باخودم در ستیزم .و امیدم را ازدست نداده ام ودر این آرزو نشسته ام که :
مردی از میان برخیزد وسپر وپیش بند چرمی کاوه را به همراه سر نیزه به دست بگیرد ومردم نیز هوش وگوش خودرا خوب آماده سازند وبدانند که اگر خاک ازدست رود دیگر آنها هم وجود نخواهند داشت پایان .
کوی وبازار تو میدان سپاه دشمن
شیهه اسب وهیاهوی سوارنت کو ؟
زیر سر نیزه تاتارچه حالی داری
دل پولاد وش شیر شکارانت کو ؟
...........
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » !
اسپانیا
۵/۱۱/۲۰۱۸ میلادی !