ثریا / « لب پرچین »
ای باتو در آمیخته چون جان ُ تنم امشب
لعلت گل مرجان زده بر گردنم امشب
مریم صفت از فیض تو / ای نخل برومند
آبستن رسوایی فردا ُ منم امشب .... بانو سیمین بهبهانی
هر چه میبینم سیاهی در سیاهی همه تیرگی ُ آفتابی نیست قاریان درحسرت نان وخلوای من ُ مرده خواران در خلوت تنهایی مستجاب دعا و...\پای سنگین زمان نشسته بر پیکر من .
از تو میپرسم ُ کیستی تو ؟
این حکایت چیست ؟ از کجا آمده ای وچگونه نشسته ای ذر یک یک رگهای پیکرمن ؟
دیگر از بیم سگهای درنده فراموش کرده ام سودای دل را وافسونگری را .
همزبان من باش /
مرا بیاد چه کسی میاندازی ؟
خسته امروزم از فردا ها برایم بگو ُ دیگر از صحرا نشاطی بر نمیخیزد تنها از ابر تیره باران میبارد
دیگر در گلزار ما لاله ای نیمروید تنها چشمان خشمگین پلنگان افسانه میسرایند .
تو مهتابی وپاشیده شدی در شب جانم امشب
از پرتو لطف تو چنین روشنم امشب
آن شع فروزنده عشقم که برد رشک
پیراهن فانوس ُ به پیراهنم امشب
گلبرگ نیم ُ شبنم یک بوسه بسم نیست
رگبار پسندم ُ که زگل خرمنم امشب
آتش نه ُ گرم تر از آنشم ای دوست
تنها نه به صورت ُ که به معنی زنم امشب
پیمانه سیمن تنم ُ پر می عشق است
زنهار ازاین باده ُ که مردافکنم امشب
پایان
با یاد سیمین بانوی نازنین / روانش شاد
ثریا / اسپانیا /
برای زنان ایران زمین ودختران کوروش وباکره های اهورا مزدا
--------------------------------------------------------------------------