جمعه، آبان ۱۱، ۱۳۹۷

لیاقت !

صورتک بر چهره بستیدو من شمارا میشناسم
روی پنهان کرده اید  اما صدا را میشناسم

شرم را بر آستان لقمه ها کردیدفربان 
من گدایان بی زبون  وبی حیا را میشنسم

در بیخوابی نیمه شب  فرمایشات یک پژوهشگر  معروف گوش میدادم ودر آنجا فهمیدم که لیاقت یعنی چه !!!خود فروشی وخودرا تسلیم بیگانه کردن نامش لیاقت وقابلیت است .
یکی از فلاسفه بزرگ که نامش را از یاد برده ام اعتقاد داشت که :جنگ/راهزنی/ودزدی / و  تجارت /همه نامشان یکی است وف ق چندانی با هم ندارند /
امروز لیاقت وکاردانی تنها در خود فروشی وخیانت است بقیه کارها  بی معنا وبی اهمیتند ،نمیدانم این عالیجناب از کدام منبع تغذیه میشوند وفواحش دیروز را زنانی با لیاقت وجربوزه دار معرفی میکنند  من نه اجازه دارم ونه بخود اجازه میدهم که نامی از کسانی ببرم که خود شاهد زندگی ننگین آنها بودم  زمان فراموشکار است وپرده ای بر روی گذشته ها میکشد وپژوهشگرانی از نوع این عالینجناب نیز راست ودروغ را از گوشه گنجینه افکار خویش بیرون کشیده بخورد ما میدهند ما هم گوش میدهیم ودم نمیزنیم چرا که لیاقت آن خود فروختگان را به جامعه پر افتخار اعراب نداشته ایم زندگی را با عشق شروع وبا بیزاری به پایان میبریم واز اینکه باید چند صباحی دیگر درمیان این مردم نادان ونابکار زندگی کنیم تنها رنج درونیمان بیشتر میششود وصفرا ناگهان  عود میکند !!!
نه ما مایل نیستیم آن لیاقتی را که شما از آن دم میزنید  تاج کرده بر تارک سر خود بگذاریم  واحتیاجی  به همراهی گروهی هم نداریم  میلی هم به درخشیدن بین انسانهای رباط شده وشعور باخته را هم در خود نمی بینیم  با همین چند خط  خودرا ارضا میکنیم وبقیه اش را پنهانی درون صنوقچه زمان پنهان میداریم.
مثلی در  زبان گویای فارسی  داریم که میگوید : سگی ببامی جسته /گردش بما نشسته /متاسفانه گرد آ ن سگهای بر بام جسته روی ماست  وپاک شدنی هم نیستند نامشان در شناسنامه ما درج شده است !!!

باورم را آشناییها نیست با گفتار لبها 
من زبان ساکت  اندیشه هارا میشناسم

بند هر مشگلی که بر پایم زدید آسان گشودم 
معجز  این پنجه مشگل گشا را میشاسم 
پایان 
 ثریا ایرانمنش 
اسپانیا 
2/11/2018  میلادی