یکشنبه، مهر ۱۵، ۱۳۹۷

تکه تکه !

ثریا » لب پرچین « اسپانیا !

هر چه بگندد نمکش میزنند 
وای به وقتی که بگندد نمک 

ریاست  مرحوم اینترپل گم و مفقود شده ، حال ما درفکر این هستیم که دزدی که این چند برگ پاره را میبرد به دست اینتر پل بسپاریم ! بقول لاتها وجاهلها " آهای زرشک! 

در خبرهای  صفحه " اسکای"  مطلبی  در باره بانو مونتسرات کابایه ستاره  درخشان اپرا نوشته بود ! پنجاه سال تلاش اورا روی صحنه ودر حدود نود اپرا درسراسر دنیارا دریک ترازو گذاشته و دوءتی که با فردی مرکوری خواننده پاپ  " گروه کویین "  خوانده بود در کفه دیگر !!! 

در زندگی  نویسنده وشاعر انقلابی  "  شاندرو پتوفی میگشتم  طفلک از فرط بدبختی وفقر نتوانسته بود تحصیلات خودرا ادامه دهد ، اما یک چیز را هیچگاه فراموش نکرده بود " سر زمنیش مجارستان که نباید اسیر میبود وباید انرا از دست مهاجمین اتریشی وخانواده باشکوه  هابسبورگ ها  نجات میداد ! 

" دعای صبحگاهی  من تاریخ انقلاب  فرانسه است ! این انجیل  جدید تعلیم  دهنده  آزادی ونجات بخش  امروز بشر است ! .
خوب این انجیل  به دست چپی های ما هم افتاد خیال کردند ملت ایران  همان دهقانان  وکارگران جان برکف نهاده فرانسوی هستند که میتوانند باستیل را ویران کنند ، ندانستند که از آنها زرنگتری خواهد آمد وقلعه های بلندی بلند تر از برج باستیل برایشان خواهد ساخت وبجای نان مجانی وآب مجانی ادرار و علف بخورد آنها خواهد داد !! 
یک مفلوک تریاکی میشود مشاور عالی و نماینده رهبر ومیگوید از مردم یمن یاد بگیرید نان خالی که هست !!!!چلو مرغ برای ما نان خالی با بوی ادرار برای ملت ! 

هر ملتی لیاقت همان دولتی را دارد که برایش جنگیده است ملت ما برای اسلام عزیز جان داده بسییجی کنار سپاه وارتش کنار بسیجی وامنیتی ها دردرون پستان بند بانوان و شلوار آقایان پنهانند و دزدان و چپاول گران  حامی همه آنها !

برویم فرزندان ایران زمین ،  که روز افتخار فرا رسیده است ، 
در برابر ما جبارین  پرچمی بشکل جانور  بر کشیده اند 
پرچمی خونینی ویا سیاه !
وفرزندان ما زیر همین پرچمها جان سپردند 

 جالب آنکه مترجم کتاب  شاندرو پتوفی  آنر ا به جناب شاعر توده ها وراس پوتین یا تولستوی امروز ایران جناب " سایه ، و" صبح ؟ " وکولی " که هما ن پیر مرد خراسانی  سراینده " کرک جان " میباشد ، هدیه کرده است !

او خواهد ر سید !
کی؟ وکجا ؟ وکی ؟!  او به زودی میرسد ! .......کور خواندی ! 
 بی آنکه دژخیمان  ما بتوانند بدانند کیست ؟! .......بازهم کور خواندی همه دژخیم شدیم !

آه هر نوایی که از چنگ من بر میخیزد  تو الهام  بخش آن هستی ؟! 
وتویی که اشکهایم ترا میخوانند !!...... کی؟  چه کسی ؟ 
برای دیوار میخوانم !!!! 
شفا بخش بشریت قرن هاست که خودش روی صلیب خوابیده است .
------
فریدون مشیری :
ای روشنایی سحر ، ای آفتاب پاک 
ای مرز جاودانه نیکی  من بامید وصل تو شب را شکسته ام 
من در هوای عشق تو از شب گذشته ام 
بهر تو دست وپا زده ام در شکنج راه 
سوی تو بال وپر زده ام در ملال شب ...... 

وسر انجام بی آنکه آزادی وطنش را ببیند درون خاک خفت .
پایان دلنوشته های امروز 
ثریا ایرانمنش / » لب پرچین «  / اسپانیا / 07/ 10 /2018 میلادی .( یکشنبه)