جمعه، تیر ۱۵، ۱۳۹۷

پس، زنده باد

ثریا ایرانمنش »لب پرچین « !

پس ، زنده باد ثریا خانم ،  نه اشتباه نکنید ، من نیستم ،  "بانو ثریا سانتا ماریا " برای رهبری حزب  کنسرواتیو یا هما ن . پ پ  بر گزیده شد واگر درآینده انتخاباتی صورت بگیرد وآن حزب برنده شود خانم ثریا خانم نخست وزیر اسپانیا خواهند شد .
زنده باد ، دراین سر زمین بیشتر کارها دردست زنان است ، وزیر دفاع یک بانوی تحصیل کرده است ، دراین سر زمین زنان بیشتر کار میکنند وکمتر حرف میزنند تا مردان فسیل ،! 
ثریا خانم سانتا ماریا زنی شیرین و کمی کوتاه قداست اول سکرتر جناب راخوی بود بعد شد سخنگو وبعداز رفتن  جناب ماریان  راخوی  همه گمان میبردند ثریا خانم هم خواهد رفت اما نه! ماند تا حزبشان را نگاه دارد  ، خوب خلایق هرچه لایق  ممکن است دراین سر زمین چیزهای بدی هم باشد اما یک چیز بیشتر بچشم میخورد نقش زنان در سرنوشت خاتواده ها وسر زمنیشان  این حق را خودشان به دست آوردند کسی در سینی طلا به آنها پیشکش نکرد ودولت امریکا یا انگلستان نقشی درسرنوشت آنها ندارند مردمانی بسیار مغرور با همه کم وکاستی ها  اما بجلو میرانند . 
زنان ما ؟  درکنج حرم ، زیر حرواری آرایش  ونمونه والای آنها نوه خمینی است با کیف شصت هزار دلاریش وبنز کوپه درخیابانهای غرب جولان میرهد ، نه شرقی ، نه غربی !!! 

حال زنان ما باید  یا بدنبال پناهگاهی باشند  برای دوست داشته شدن ، ویا آرامکاهی برای مردن  ! /

 روزی این دریای مدیترانه  آبی ترین  وصاف ترین  ویک رنگ ترین  دریاهای دنیا بود ،  وامروز ؟ جایگاه جنازه های پناهندگان .
مهاجرت ما باین سر زمین  از بسیار ی جهات  با شکستهای وحشتاناکی  مواجه شد  از همه مهمتر من سلامتی خود را ازدست دادم ودچار آسم شدید شدم  ودرجایی خوانده بودم که زندگی در اطراف دریای مدیترانه بیماری زا وغیر قابل سکونت است .
در پاییز وزمستان  بر اثر بارانهای  سیل آسا  دیوارهای نازک  باد کرده وکپک میزنند  تنها وسیله گرم  شدن همان کرسی های قدیمی برای خودشان ویک شومینه برای دیگران ! واخیرا یک ایر کاندیشنر گرم وسرد کنند ه که هم گرمایش کشنده است وهم سرمایش ،  حال من دربالاترین طبقه  چگونه میتوانم شومینه ام را روشن کنم ؟ تنها از آن بعنوان دکور استفاده کرده ام  وبرای گرم شدن از هما ن بخاری ها برقی وتابسنانها ازپنکه ها !  شاید درپایتخت نوع دگر باشد اما هوای پایتخت دست کمی از هوای تهران خودمان ندارد نفس کشیدن برای من سخت است حد اقل هر صبح روی بالکن خانه میروم وهوای مطبوعی را که از بین کوهها ودریا بر فراز آسمان است به درون ریه هایم میفرستم درهمین حال  بیاد هوای داغ خوزستان وطوفان بی امان بلوچستان وکویر میباشم ، خودم فرزند کویرم  همچنان پرطاقت وتشنه کام ! .

شب گذشت ساعت از نه گذشته بود که زنگ درخانه من بصدا درآمد ، هرچه پرسیدم چه کسی است ؟ کسی جواب نداد مجبور شدم به مرکز اطلاع بدهم که کسی را بفرستیند تا حول وحوالی خانه مرا گشتی بزند وبییند چه کسی است معمولا کسی بدون وقت قبلی بخانه من نمی آید  ، نگاهی به بالکن همسایه ام کردم چراغهایش خاموش بودند ، با هم قرار گذاشته ایم که اگر اتفاقی برایمان افناد دیوار آشپرخانه را که خیلی هم نازک  است با مشت بکوبیم ! من اورا نیز مجهز به همین " تکمه قرمز" کردم وچقدر سپاسگدارم شد .

تابستان فرا رسیده ، توریستها ی زیادی در شهر  روانند ودزدان وگرسنگان  نیز در پی دزدی ، تابستانها برایمان خیلی سخت میگذرد  معمولا من سه ماه تابستانرا درلندن میگذراندم اما امسال بواسطه درمان میبایست دراین آتش سوزان بمانم .

بیاد آخرین سفرم به امریکا بودم ، در یک صف طولانی ناگهان زنی با یک  تیغه بلند  بطرف من آمد واطراف  مرا خوب وارسی کرد ، سپس  پرسید ، 
چرا به امریکا میروید ؟ 
برای دیدن دخترم 
چقدر میمانی ؟ 
سه ماه بلیطم رفت و برگشت است با امریکن ایرلاین 
چمدانت را چه کسی بسته ؟
خودم ؟ 
چه چیزی دردرون آن داری ؟ 
لباسها .کفشها وچند تکه دوزی کار دست برای سوقات ؛ نه مواد غدذایی دارم ونه مواد آرایشی !!
چیزی نمانده بود از صف برون برو.م .بگویم که  عطای این  سفر را به لقای شما بخشیدم 
در گمرک امریکا بهتر بامن برخورد شد وعجب آنکه درون پاسپورتم مهر ی زدند برا ی اقامت دائم  ، واین یک  بهانه بود ! میدانستم راس سه ماه به درخانه خواهند آمد ومن وخانواده را دیپورت خواهند کرد   ،من خیال نداشتم بمانم همان سه ماه هم برایم عذاب آور بود ، 
بچه ها به سر کارشان  میرفتند ومن درخانه به تماشای تلویزونهای گوناگون بودم واز پنجره به بیرون نگاه میکردم تا ساعت هفت بعد از ظهر تنها روزهای یکشنبه وقت داشتیم که به جاهای دیدنی برویم ، من اتومبیل نداشتم میبایست از ترن استفاده کنم که بیزار بودم از هجوم مردم و ترن های شلوغ و گم شدن درشهر بوستون ! 
آه ، کی میشود برگردم به میان تختخواب خودم در کنار همان دریای آلوده وهمان مردم مهربان اگر چه دروغین باشد . 
روز گذشته  " او " از نیویورک تلفن کرد با دوربین  اطراف  دفترش را نشانم داد  رستورانی که درآن غذا میخورد وسوپری که خرید میکند ، نه ! برگرد ماندن درآنجا بیفایده است  برگرد درعین حال مواظب خودت باش ، وتمام شب نگران حال ان بچه بزرگ بودم .ث
پایان 
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « اسپانیا / 06/07/2018 میلادی /....