چند گردیم درین دیر کهن ، پیر شدیم
آنقدر بیهده گشتیم که دلگیر شدیم
هرکجا دیده امید گشودیم بصدق
بیشتر از همه آنجا هدف تیر شدیم
تا کی از همدمی خلق توان دید جفا
بگسلیم از همه پیوند زنجیر شدیم ....." فغانی شیرازی "
-------------------------------
مقدمه " داستان اقدس را نیمه کار میگذارم چرا که شب قبل خبرهای دیگری شنیدم که از داستان اقدس مهمتر است وقربانیان بیشتری در راهند >
روزهای پریشانی و بینوایی و دربدری ما فرا رسیده است و دیگر امیدی به بازگشت نیست ، چهل سال تمام نشستیم قصه حسین کرد را برای خود ودیگران تکرار کردیم تا اینکه سر انجام خاکی که در آن رشد کرده بودیم به دست خود فروشان و آنهاییکه داعیه وطن پرستی داشتند اما سوروساداتشان ا زکشورهای غرب وسوسمارستان میرسید وبا کمک دولت فخیمه و امریکای بزرگ و اسراییل نازنین و روسیه با فرهنگ . خانه ما ویران شد . بلی ویران شد .
روز گذشته با شتاب یک رومیزی کهنه قلمکار اصفهان را روی یکی از میزها انداختم و آن رومیزی پته دست دوز »شهر کرمان« را روی میز دیگر تا ثابت کنم که هنوز وجو دارم و خودم نه ناهار خوردم ونه شام وبه رختخواب رفتم تا درآغوش متکای همیشگی ام بگریم .
تکسی برایم رسید ، آنکه درلندن مانند من بیخواب شده بود بود نوشته بود که شب پیش دچار کابوسی شدم که میگرنم عود کرد و هنوز سردرد شیدی دارم ، او به دنبال خانه بود خانه ای که دیگر نیست واگر هم باشد جای او نیست .
لعنت ابدی بر شما وطن فروشان باد .
گذرگاه عشق ویران شد وبقول آن رند خراباتی " چهل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت / تقدیر ما به دست می دوساله بود /
خوب !! کردهای باشرف که نام توران وایران سهراب وافراسیاب وفرهاد وشیرین را را برخود نهاده اید روزتان مبارک / شما تبریزیان وترکهای بسته زبان سر زمین جدیتان مبارک / شما ویرانگران سر زمین بزرگ ایران که آنرا ایرانستان نمودید لعنت برشما .
و سهم ما ؟ ایفای نقش و وظیفه یک شکست خورده میباشد که باید تحمل آوارگی و حقارت را بکند تا مرگ او فرا برسد روانش شاد محمد رضا شاه که به هنگام ترک وطن با چشمان اشک بار گفت : کاری نکیند که ایران ، ایرانستان شود و شد آنچه که باید میشد ، ارتش درهم فرو ریخت وآن لاشه های پس مانده که توانستند جانشان را نجات داده ودرکشورهای همیشه روشن سکونت کنند ، یا تاجر شدند ، یا شاعر ویا بنیاد فرهنگی وادبی وصوفگری را برپا نهادند و دست دردست امت همیشه درصحنه کمک کردند که سر انجام مادر ما ، سر زمین ما تکه تکه شود .
هنوز هم دست بردار نیستند و بجای فرا خواندن ملت و گرد هم آیی باز هرکدام در پشت یک میکروفون ویک دوربین بهم فحاشی میکنند معلوم است که این لحاف از هم گریخته و چهل تکه را نمیتوان دوباره سر هم کرد و گفت این همان پوشش دلپذیر وگرما زای من است .
بسیاری از ما از پذیرفتن کامل سر نوشتمان توسط همین آقایان و مبارزین دروغین دور نگاه داشته شدیم و بنوعی خو گرفتیم که تنها چلو کباب به همراه دوغ میچسپید وپشت بند آن دراستکانهای کمر باریک چای تلخ ودود ودمی .
ارامنه فراری یکدیگررا یافتند دست دردست به پاخواستند وامروز در جهان نامی پیدا کرده اند / یهودیان فراری یکدیگر ا یافتند باتفاق دست دردست یکدیگر امروز صاحب ثروتهای بیحساب ویا در اجتماعات خود به کمک هم برخاسته اند .
زرتشیان فراری خودیرا یافتند / بهاییان فراری خودرا پیدا کردند
تو کجا هستی ایرانی اصیل ؟!
نه ، ما مسافران گم شده راهی را آغاز کردیم که سخت بود وگذرگاهش لبریز از سنگلاخها وهیچ صمیمیت و عشقی بین ما بوجود نیامد غیراز ترس از یکدیگر دیگر ما نخواهیم توانست به اصل خود برگردیم حتی اگر موقعیتی پیش آید که قدرت سابق وتسلط بر خودرا باز یابیم باز هرگز بفکر یگانه شدن نخواهیم بود سر انجام این کار یکنو ع نا امید ی و مصیبتی ژرف ونا آکاهی نومیدانه وانکار همه چیز ما را خواهد کشت .
شانه خالی کردن از زیر بار سرنوشت واینکه بگوییم دیگر نمیتوان انقلابی گرد وآن انقلاب دردست قدرتمندان خارجی بود ، تنها خودمان را فریب میدهیم اصفهان نصف جهان بود امروز مبدل به یک زباله دانی شده اهواز / خرمشهر / ابادان بهشت برین بود امروز دردست عربها دارد تبدیل به یک بیابان بی آب ولف میشود ، ابهای زیر زمینی را به همراه منبع درآمد مارا فروختند خاک مارا فروختند مردان فرهیخته وبزرگمانرا در زندانهای مخوف به زنجیر کشیدند ویا دسته جمعی کشتند وما تماشاچی این نمایش غم انگیز همچنان نشستیم .حال آن دیو سپید پای دربند آن کوه بلند الوند و دماوند نیز از زیر بنیادش خالی میشود تا فرو ریزد .
یکی در ژاپن نشسته وقصه میخواند دیگری درچین سومی در سوئد چهارمی در هلند پنجمی در کنار ارباب بزرگش به نوکری و دسبوسی مشغول است ودیگری در پشت میز بزرگش نشسته واز پنجره دارد به خانه پدریش که دیگر نیست تف میاندازد چرا که اجدادش عرب بودند وخود خوب میدانست که خوی عرب یعنی تجاوز / دزدی / وخود فروشی پنجره او هنوز روبسوی خانه ایکه دیگر وچود ندارد باز است اما بوی گند ورکثافت مدفوع اقوام دیگر از ان پنجره به درون می آید .
الان ساعت چهار صبح است ومن تمام شب بیدار بودم گرسنه بودم / تشنه ام بو.د / اما تنها اشکهایم جواب این دورا میدادند و در این فکر بودم آیا زادگاه من با بلوچها یکی خواهد شد؟
یا مانند گذشته باید درپشت دیواری پناه بگیریم ؟ ۀتشکده هایمان ویران شدند وخودمان آواره ./
حال بیایید در برایبر این نمایش نامه لبریز از تراژدی این نمایش وسوسه انگیز که همه را دچار هیستریک کرده بایستیم بیایید قربانیان را که غیر عادلانه ملامت شده اند دریابیم بیایید بجای انکار حق واقعی به قضاوت درست بنشینیم پافشاری کنیم دشمنانرا بیرون بریزم وخانه را پس بگیریم شیطان درحال حاضر به همراه خفاشان حاکم بر خاک ماست وخود را ارباب جان ومال ما میداند و ماهنوز نشسته ایم یکدیگرا تخطعه میکنیم ودراین افکار شوم بسر میبریم که " سرنوشت دست خداست ؟
کدام خد؟ خود تو خدای خودت هستی .
نه ، تـا زمانی که ما معنای دوست داشتن واقعی را درک نکرد باشیم باید شکست حقارت آمیز خود را تحمل کنیم شاید بعد ها روسیه ، ویا انگلستان در راهمان بما بپیوندند برای شروع نیاز به یک اراده قوی داریم .
سفیر ما خود فروش / وزیرمان خود فروش / ارتشی مان دزد وخود فروش / شاعرانمان خود فروش / هنرمندانمان که ....... معلوم است و دزدان درحال چپاول باقی مانده از آنچه که قوت روزانه مردم است
راحت باشید ، رفقا ، شما جایتان گرم و نرم و امن زیر سایه اربابانی که لقمه نانی درراه رضای حق بشما میدهند وشما خودرا چنین ارضا میکنید که بهای نفت شماست !!! پول صلیب سرخ / ویا پولهای دزدیده شده درون بانکها تا روزی که زنده هستید بهره کاملی بشما خواهند پرداخت. مبادا خودتانرا تکان دهید واز جای برخیزید ممکن است بواسیرتان عود کند .پایان غم نامه من /ث
اثرش آتش دل بود وثمرش قطره اشک
آنکه عمری ز پی لعبت کشمیر شدیم
-----------------------------------
ثریا ایرانمنش » لب پر چین « / اسپانیا / 11/04/ 2018 میلادی /////// ساعت 05 : 09 دقیقه صبح روز چهارشنبه .