سه‌شنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۹۷

پایان بهار

نه بهار ما سالهایت که گذشته 
امروز  در حریم کوچک ما  سفره هفت سین جمع شد  نمایشی بود که تنها  تصویرش روی فضای مجازی قرار گرفت  درمیان عده ای خارجی  نمبیتوان  سفره را پهن کرد وتوضیح داد چرا سیر کنار سرکه نشسته وچرا ادویه درون گیلاسها جای دارد  ؟ نه برای کسی مهم نبود  عید  مادر جان است خودش میداند اما غذاها خوشمزه اند وبس !
نه نمیتوان گریه را پنهان ساخت وبغض را فرو داد  کریسمس برایشان شادی آفرین است بهار بیماری زا همه را دچار آلرژی کرده  وشیرینی های یخ زده دوڕن فریزر خوردنی نیستند . 
 مانند هر سال  ناگهان صبح زود همه چیز را جمع کردم  نه دید بود ونه بازدید  یکهفته درون آشپزخانه ویکساعت سر میز شام چند عکس زورکی  با پیژامه ولباس خواب  
بلی مادر جان عیدی میدهد  کارش همین است  
صبح زود در هوای گرم ودلپذیر بهاری به کوچه رفتم  چه میخواستم  نان های رسیده از لندن کپک زده ودیگر هیچ 
بلی نان میخواستم   از پس فردا هنه جا تعطیل است  شور وغوغای عزا داران مسیح عید نرا تحت الشعاع قرار داد  باید بگریم  سیاه بپوشم واگر شد شمعی به دست بگیرم ودر کنار عزا داران  آن مرد بر صلیب  راه بروم وآوازهای انکرالصوات را بشنمو م 
گلها پژمدره اند کسی به دیدارم نیامد  ومن جایی نداشتم تا به عید دیدنی بروم وسکه طلا بدهم وفرش ابریشمی ویا یک گلدان بزرگ گل آزالیا  عیدی بگیرم  نه  حتی  یک سکه هم نگرفتم  تنها چند شاخه گل صحرایی درون یک گل ان قدیمی  همین 
دیگر گمان نکنم عیدی داشته باشم ویا عشقی برای بر پا ساختن جشن نوروزی  من نمیدانم در آن سوی شهر چه خبر است  ونمیدانم اشراف تازه  به دوران رسیده  آیا شامپاین درون گیلاسهایشات مینوشند به همراه خاویار  ویا ....

عید وبهار من تنها گذشته  همچنان  که بهار جوانی نیز گذشته  گویا زیادی مانده ام 
همه را از سر دولت شما میبینم 
پایان دلنوشته امروز که سخت غمگین وگریانم / ثریا