نه همین میرمد آن نوگل خندان از من
میکشد خار در این بادیه دامان از من
با من آمیزش او الفت موج است وکنار
روز وشب با من وپیوسته گریزان از من ......." کلیم کاشی "
نقش هنرمندان و شاعران در تخریب افکار آن روزها کمتر از ملایان امروز نبود ، بخصوص آن دو خواهر که مانند آبشار مرتب نوار پشت نوار بیرون میدادند وکاباره ها را قبضه کرده بودند ومجلات لبریز از عشقها و شوهر کردن ها ومعشوقه گرفتن ها ولیاس پوشیدنهای آنها بود ، و هرروزهم یک تازه ببازار هنر افزوده میشد .
یکی از این خواهران که خوب بوسه میدا د بالبان برجسته و خوب لب میداد با دود " تریاک " سر انجام آهسته وبی صدا وارد زندگی من شد ودیگر شبها هم همسرم بخانه نمی آمد من مجبور به فرار شدم میل نداشتم زندگیم را با کسی قسمت کنم و متاع دست دوم باشم ( تو به میخانه مرو عزیز من / من برات ساغر وپیمونه میشم ) وشد چه ساغر پری هم شد .
مردم دیگر فارغ از آنچه در اطرافشان میگذشت سرگرم بودند ، آنها هرشب درخانه ای درمحفلی ودراطاقی بنام ( پرشین روم ) مشغول پذیرایی ویا میهمان بودند !
مردم فراموش کردند ، خمار بودند همه درخماری بسر میبردند وصبح با چشمان باد کرده ومانند یک رباط بر سر کارشان حاضر میشدند .
آن دیگری که بوی خوش گندم حالش را دگرگون کرده بود ، یکی مجاهد بود / یکی خلقی بود / یک حلقی ودیگری کمونیست دو آتشه وسخت چسپیده به موهها سبیبل کلفت آن مرد گرجی .
یکی هم میشو د ملینا مرکوری که به هنگام حمله سرهنگها به یونان درخارج پرچم اعتراضش را بر افراشت وتا دم مرگ دست از مبارزه نکشید .
اما هنرمندان ما ایرانرا باخود به خارج بردند دوباره همان تریاک و ویسکی وهنر برای مردم آزاد تر !
خاک ایران توبره شد ، رودخانه ها خشک شدند ، دریاچه ها تبدیل به تلی از خاک شدند نیمی از خلیج ودریای کاسپین از دست رفت هرچه را که " شاه" ساخته بود ویران کردند واز بین بردند مانند مارمولکها و کوسه ها و مارهای زهر الود در دامن مردم نشستند و مغزآنها را جویدند نیمی از مردم از فرط بیکاری مومن شدن و راه مسجد را در پیش گرفتند . روزنامه ها تعطیل شدند مجلات گم شدند خواهران از دنیا رفتند وبقیه به آغوش مام وطن برگشتند چون مواد بهتر گیر میامد .
روز گذشته در یک کلیپ مردی معتاد حرفهای بسیار جالبی زد و سرانجام گفت اقتصاد مملکت ما نیمی از قبل نفت ونیم دیگر آن از قبل نواد مخدر تامین میشود !!!
از همه بد تر زنان که مانند مردان وافور به دست مانند گرز آتشین با افتخار عکسهای خود را در انظار عمومی به نمایش میگذارند .
نه ! شعر ور بس است ، ایران دیگر هیچگاه به گذشته برنخواهد گشت اگر هم برگرددد دیگر آن نیست که بود ونخواهد شد یک سر زمین ویران چیزی درحدود بنگلادش که زنان و مردان و کودکان و خردسالان بجای رفتن به مدرسه و تحصیل علم ، باید دوزنده وبافنده البسه مزون های درجه یک باشند سر زمینی که میرفت روزی ژاپن خاورمیانه شود حال تبدیل به یک تاپاله میشود از قبل همان هنرمندان و نویسندگان و شاعران متعهد و و سازمان دهی عکس مقوایی " امام درماه " .
روزی یکی از این اقایان بزرگوار عضو حز ب دموکرات امریکا اظهار فضل فرموده بودند که :
»شاه بیهوده میکوشد ایران را بزرگ جلوه دهد ایران باید درهمان هول وحوش همسایه های خود وهمردیف آنها باشد ین گنده گویی ها بیهوده است «
و شد آنچه که نباید بشود حال امروز عکس پیر زنی را دیدیم با موهای سپید با عصا داشت به سختی از لبه حوض لبریز از یخ وبرف بالا میرفت و رفت روی لبه حوض وسط میدان ایستاد شال خود را از سرش باز کرد وبر نوک عصایش آویزان کرده در هوا تکان میداد . دلم سوخت خیلی هم سوخت اما تنها باد را تکان میداد کسی نیست که از او حمایت کند ویا قهرمانی بسازد خود جوش بود .
امروز در ایران چند هنرمند تریاکی وشیره ای و موادی گاهی زری میزنند وآتکه میتوانست و میخواست مهجور و بیمار در گوشه ای چشمانش را رویهم گذاشت وچه بسا گوشهایش را نیر گرفته است . او دانست که این آب گل آلوده و مسموم هیچگاه صافی نخواهد شد وهمچنان میماند تا بوی گندش عالم را برگیرد .
واین خود ما هستیم که بادست خودمان آتش به هستی وزندگی خود میزنیم و فریاد بر میداریم ، آهای سوختم . سوختم ./
دل خوش مشرب ما داشت جوان عالم را
شد همان روز جهان پیر ، که ما پیر شدیم
تن ندادیم به آغوش زلیخای جهان
راضی از سلسله زلف چو زنجیر شدیم ........." صائب تبریزی "
پایان
نوشته : ثریا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا / 08/02/2018میلادی برابر با دهه زجر وماه شوم .