چشم دلجویی ، دلم از مردم عالم نداشت
داغ من مرهم ندید و راز من محرم نداشت
بلبل این گلستان صد آشیان را کهنه کرد
آن گل خود رو وفایش عمر یک شبنم نداشت ......".کلیم کاشانی "
--------------
همه حواسم ، بر ضد گمانم بر میخیزد ، نگاهم درون هرچیزی عمیق است کمتر امکان دارد غرق تماشای چیزی شوم ،آه ازاین مردم ظاهر بین و خشت مال ، آنچنان روی خود را زیاد کرده اند که دریکی از ایلات آلمان فدرال فرموده اند که درتقویم سالیانه عید قربان وعید فطر را نیز جزیی از روزهای تعطیلی نامگذاری کنید !!! و آن گرسنگانی که بر مسند فرمایش نشسته اند در جواب گفته اند ، بلی ، عیبی ندارد ما این همبستگی را دنبال خواهیم کرد ! این همبستگی همان وجه ناقابلی است که هرماهه به حساب آقایان گرسنه سوسیس خور و پوره سیب زمین خور ، ریخته میشود .
در این سوی زمان هم آه و ناله خایه مالان مادر ایران بلند است که پیر زن هشتاد ساله را با جلال و جبروت وارد خاک ایران کنند و حتی اگر یک روز هم شده او سلطنت کند آنها هم جیره خورند واجبی کشیده و نمیدانند که همه آتشها زیر سر اوست و آن هسته خرما ..
با سپاه سازش دارند ، همیاری میکنند " مردم را ما سرگرم میکنیم نگران نباشید و آنهایی را هم که عصیان میکنند و سر بر میدارند سگهای درنده و وحشی داریم که بجانشان بیاندازیم دندانهایشان تیز است و خوب پاره میکنند و از هم میدرند ، نه ! جای نگرانی نیست ".
.و ما در این سوی زمان در حسرت بوییدن یک شاخه گل نسترن نشسته ایم .
نیمه شب ناگهان ، گویی کسی در گوشم فریاد کشید ، بلند شو ، ساعت چهار و بیست دقیقه شب بود نگران به اطرافم نگاه کردم چه کسی بود مرا بیدار کرد ؟
آه ، آن دخترک چشم سبز و لاغر روبرویم ایستاده بود !
-پدرم از بی غذایی وبی دارویی در یک بیمارستان دولتی مرد و جسدش را هم نمیدانم چکار کردند
- مادرم مورد تجاوز قرار میگرفت جلوی چشمان من وسپس بخودم تجاوز میکردند جلوی مادرم !
تو برای چه کسی دل میسوزانی ؟
گوشهایم صدا میکردند ، وز وز میکردند .
هیچ عزیزم بیماری ملی گرایی مرا هم در برگرفته است ، تو حق داری نباید برای آن مردم دل سوزاند ، تنها نگاهی به مردم دنیا میاندازم که چشم به واشنگتن دوخته اند ، عده ای منافع خود را در خطر میبیند وعده ای دنبال منافع خودشان هستند ، هیچکس از دل حساس و رنج دیده تو باخبر نیست ، جنگ یعنی همین ، یعنی بتو و مادرت جلوی چشمان هردو تجاوز شود و شما دهانتان دوخته و نتوانید فریاد بکشید چرا که فریاد رسی نیست .
در سر زمینی که هنر مند و کار گردانش را میکشند با آمپول زهر آنهم در کشوری دیگر ، بهترین خواننده و نوازندگانش را در خانه محبوس میکنند و پسران و دختران حرامزاده قلعه حال جای از ما بهتران را گرفته اند ، جنون تکنو لوژی همه را فرا گیر کرده است ، شهوت و جنون بغل خوابی تا مرز اشعارشان رسیده و در نوشته هایشان تنها ازیک موضوع سخن میرانند این بیماری درگذشته نیز وجود داشت همه اشعار ما در باره همین پیکر زیبا وا ندام زیبا و در آغوش گرفت و بوسیدن لبها ون وشیدن قدح بود تنها چند نفری پیدا شدند که از روی آثار و نوشته های " چپی ها" که دیگر پر وبالشان ریخته بود چند خط را سرهم بندی کردند ،
.
بگذار همانطور که میخواند باشند ، اگر جنگی در بگیرد باز این نسلها باقی خواهند ماند ، نه ، عزیزم من جنون صلح طلبی ندارم بگذار جنگ شود منهم درون جنگ خواهم بود ، زندگی یعنی جنگ دیگر هیچ .
بیدار شدم ، مدتی دور خودم چرخیدم اعصابم بکلی درهم ریخته بود ، سالها بود که دیگر ( به آن چشمان سبز)نمی اندیشیدم فراموشم شده بود ، حال نیمه شب مرا بیدار کرده و ملامتم میکند .
سهم ما شکست خوردگان چیست ؟ ایمان ما خیلی ناچیز و کمرنگ است و از هر طرف با بی اعتقادی روبرو هستیم ، سهم ما همان نقش و وظیفه شکست خوردگان است عزیزم ، تنها یک پادوی وظیفه شناس .
من باید عازم راهی باشم که در پیش دارم فراموش نمیکنم که سالها از روی من رد شده و گذشته حال نقش یک مادر بزرگ را دارم و کم کم ممکن است مزاحمت فراهم کنم گاهی فراموش میکنم که نباید نقش یک قهرمان را بازی کرد ، قهرمانی وجود ندارد قهرمانان امروز ما " هاری پاتر و دوستانش میباشند " ما هرگز نباید به آنچه که بودیم باز گردیم و به پشت سر نگاه کنیم و آب رفته را بنوشیم .
واین موجودات واین فسیلها که از زمان گذشته باقی مانده اند و نقش خود را هنوز پایان یافته نمی پذیرند باید قبول کنند که آنها نیز با من همراه هستند اگر چه هزاران فدایی و قراول داشته باشند .
حق با توست ، دیگر به هیچ چیز غیر از خودم نخواهم اندیشید مانند همان افعی پیر که حتی به پسر ناکامش تهمت زد تا مجبورش نکنند جوابگویی عدالت و قانون و مردم باشد ، بلی عزیزم تنها بخودم خواهم اندیشید نه بیشتر و بتو که هنوز در من زنده ای وآن چشمان بیگناه را از یاد نبرده ام با آن موهای مشکی براق که در اطراف صورتت ریخته بودند ، تو یک تابلوی نقاشی بودی که به دست هنرمند روزگار شکل گرفته بود ، با کاردک ترا سوراخ سوراخ کردند و تصویرت را مخدوش نمودند حال از زیر صدها رنگ بیرون آمده ای و مرا ملامت میکنی .پایان
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « / اسپانیا .
15/10/2017 میلادی /...