چهارشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۹۶

گذشته ها گذشته !

عمر آن بود  که درصحبت  دلدار گذشت 
حیف وصد حیف که آن دولت بیدار گذشت !......."عماد خراسانی "

شب گذشته چیزکی نوشتم و تحت تاثیر آن مرد بی گناه  روی فیس بوکم گذاشتم ، حال امروز صبح گویی از یک خواب گران برخاسته ام ، آخرین سفری که به ایران داشتم در چه سالی بود ؟ در سال 1370 / الان چند سال گذشته بیست وشش سال گذشته لابد آن رعنای چهارده ساله الان زنی میان سال شده و مشغول دزدیها و پسر بازیهایش  میباشد و هاله که جهازش را با پولهای من درست کرد لابد الان پنجاه ساله شده و بچه هایش بزرگ شده اند و آن زن بدبخت نگون سار با ان بیماریهایی ارثی که مادرش برایش گذاشت در مرز هفتا دسالگی دارد راه میرود ، پولهایش ؟ یا پولهای من را هم لابد بانگها خورده اند !! خیلی زرنگ باشد آنها را در امریکا ویا انگلستان گذاشته که گمان نکنم با و وصلت دهد نه به او ونه به دو دختر و نوه هایش ..

سپس با خود گفتم " برای چی تو اینهمه فغان میکنی ؟ دیگر کسی باقی نمانده آخرین آنها هم سال گذشته رفت ، الان مشتی آدمهای مجازی را از طریق عکسهای جورواجورشان میشناسی بی آنکه بدانی پدرشان کیست ویا مادرشان تنها یکی از آنها شجره نامه خود  را که  به ملک الشعرای بهار میرسد برایت رونمایی کرده ، در فضای مجازی هم  دسته بندی های وگروه بندیها همچنان ادامه دارد این خاصیت ما ایرانیان است چرا که هنوز خون قبیله ای  و چاد ر نشینی در رگهایمان بطور مسلسل وار ادامه دارد ، به چهرهایی که روی صفحات میایند مینگرم چرا اینهمه زشت و بد قیافه و عوضی هستند با آنهمه تلاشی که برای زیبا بودن خود کرده اند اما چشمانشان رازشانر ا برملا میسازد برای همین هم هست که به هنگام حرف زدن در چشمان تو نمینگرند یا در پشت یک عینک بزرگ آنها را پنهان میکنند ویا سرشان را باینسو و آن سو میچرخانند .

بهترین و مشخص ترین و مثلا ادیبترین آنها همان مزدوران کثیف هستند که درپشت دور بینها مینشینند اول شعری را زیر لب بلغور میکنند و سپس دهانشان باز میشود و حتما یک نوچه هم دارند تا با او درد دل کرده و مثلا مصاحبه تشکیل دهند !! اینها همان جوانان قدیمند که امروز در سنین بالا ی عمر خودشان را فروخته اند ، آنهم به دشمن !  چرا اینهمه جوش و خروش داری ؟ بتو چه ؟ آن سر زمین هم مانند لبنان ، سوریه ، یمن و نهایت ترکیه  میباشد  ، ایا تو زبان آنها را میفهمی ؟ ابدا؟ دیگر ژاله نیست تا برایت فیلمی را دوبله کند  و همه زشتیهای آن فیلم را بپوشاند ،  دیگر ایرج نیست و نادر نیست ، لیلی نیست ، همه خوبان رفتند و لاشخوران و مرده خوران باقی مانده اند .

راست گفتی ، عشق خوبان آتش است / سخت میسوزاند اما دلکش است / 
اما دیگر این خوبان تنها در دنیای خیالند وبس .
بهتر است این رشته را رها کنم و بخود بپردازم ، نگاهی به صورت پف کرده و چشمان اشک ریزت بیانداز ، آیا طوفانها ، تازیانه ها  وکینه هایشان را فراموش کرده ای چه در خاک  وطن و چه در اطراف دنیا ؟! . فراموش کرده ای که چه شبها از فشار درد چشمانت تیره وتار میشدند   و نعره میکشیدی؟  چرا فراموشت شد ؟ درختانی که امروز رشد کرده اند بی ریشه اند ریشه هایشان درخون و تعفن جنازه هاست  همه لرزان و برگ ریزان  و از هم میگریزند چرا که میدانند به یکدیگر تعلق ندارند .

در جستجوی کدام شهری ؟  و کدام پناهگاه ؟  هنوز سینه ات از زخمهایی گذشنه میسوزد  و پیکرت از تازیانه های خشم آن دیوانگان زنجیز گسیخته کبود و دردناک است  ، هیچکس ترا بخود راه نداد ، چرا که میدانستند از آنها نیستی ، از قبیله ای دیگر و از سر زمینی دیگر با روشی و اندیشه ای دیگر ، آنها از تو واهمه داشتند واین واهمه و ترس را در لباس کینه بتو نشان میدادند /

چرا خودرا فراموش کرده ای ؟ تو خود نیای خودی و وطن خود بازوانت هنوز قوی هستند و آغوشت پناهگاه  آن جوجه های تازه به دنیا چشم گشوده بیخبر از وجود  دیوان و مارهای زهر آلوده همه کاراته باز شده اند وهم فن زندگی را اموخته اند و به ساده دلی تو میخندند .

بهتر است که به دنیا درونت سفر کنی و دنیای بیرون را فراموش هرچند بخو میپیچی اما این پیچیدگی در خود توست نه در آباد کردن دیگری بتو چه ؟ ! قربانیان زیادی در خانواده ات دادی حتی شهید هم دادی اما نرفتی از بنیاد شهید وجهی دریافت کنی کسر شان تو بود . حتی ابراز وابستگی هم نکردی ، خوب پسر عمو بود خیابانی را به نامش  گذاشته اند و خانواده عمو خوشحالند !!
برگرد به همان خمره روشن خیال خود و آنها را بگذار تا در قصرهای تاریکشان به زندگی گیاهی شان ادامه دهند  و در تیره گیها جان بسپارند ویا در مدفوع خودشان بمیرند ماهیچه هایت هنوز پر قدرتند و دستهایت بخشنده .
آفتابی زد و ویرانه  دل  روشن کرد 
لیک افسوس  که زود  از سر دیوار گذشت 
این فضا کثیف مجازی را رها کن کتابی بردار و روی صندلی بالکن در      هوای خنک بنشین و بخوان  و یا فیلمی را تماشا کن این دیوانگان را به حال خود بگذار تا در قدرتنمایی کاغذی خود دور خود بچرخند . ث
پایان .
ثریا ایرانمنش /» لب پرچین "/ اسپانیا/ 05/07/2017 میلادی /.