یکشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۹۶

شهربانوی بی تخت وتاج

شهریاری گشت ویران ،  شهریاران را چه شد
سرنگون  این تخت  غیرت  تاج داران را چه شد 

صحن میدان وفا  خالیست از چوگان زنان 
گوی عشق افتاد در میدان  سواران را چه شد ؟ ..... لاری 

تنها شهریاران نیستند که از تاج و تخا میافتند هرکسی در زندگی خویش شهریاری ویا شهر بانویی است و وای به روزی که از تخت بیافتد و نداند کجا برود وچکار بکند .

بیست واندی   سال اسیر دست  ارباب بودیم  و راه چاره نبود فرار پشت فرار . حال که رفته تحفه اش بجای مانده مانند پلیسهای وکمادوهای شهر  با همسر کمونیست خود ، چرا درفیس بوک تو اینها هستند ؟ بتو چه ؟ 
تو چرا دنبال من امده های من ترا بلاک کرده ام .

روز گذشته درخانه دخترم میگوید تلفن تو ویروس دارد نوه بیچاره ام آنرا میگیرد تا ویروس را پاک کند همه چیز را ازدست دادم همه شماره ها ، عکسها ، یوتیوپ همه چیز  دیگر بلاک شد با نام یک رباط برایم آنرا دوباره راه انداخت تنها بخاطر واتش آپ که بتوانند مرا کنترل کنند . امروز همه را پاک کردم  انرا بستم و درون کشو انداختم  دیگر کاری ندارم اگر خیلی دلم خواست باکسی حرف بزنم از تلفن خانه  استفاده  میکنم / طبیعی است که کیبوردها فارسی با ویروس همراهند و هرچه از ایران بیاید با ویروس همراه است باید شکر گذار باشم که با ایدز همراه نیستند .

تمام شد . همه عکسهایی را که گرفته بودم حدود چه  عکس که در اوقات مخصوصی  آنها را از بچه ها و مناظر اطراف و سفر هایم گرفته بودم همه رفتند پاک شدند .
من تنها هستم سر گرمی ندارم گذشته را از دست داده ام خاطره  های تلخ را از بین برده ام  تنها سرگرمی مرا هم اینها از دستم گرفتند . 
پدرشان راست میگفت بعد از شصت سال زندگی فایده ندارد ، گویا من ده پانزده سالی بیشتر عمر کرده ام ، بهتر  نبود عکس مرا هم در یک قاب سیاه کنار چند گل مصنوعی پلاستیکی در طاقچه اطاقشان میگذاشتند؟  بهتر  نبود هم خیال آنها راحت بود هم من راحت بودم .شب گذشته از فشار گرما غش کردم و امروز بعد از ظهر نفسم بکلی بسته شده بود رفتم روی تختخوابم دراز کشیدم با لیوانی آب سرد وگفتم خدا حافظ زندگی با همه رنجها و دردها ترا ترک میکنم . اما بیدار شدم نه نمرده بودم .هنوز زنده ام  تمام روز بغض داشتم تنها برای عکسها حال رباط شدم .

عکسهای قدیمی برایم دلپذیر نیستند و به صفحات آلبومها چسپیده اند اینها را از حالات مختلف تولدها وبچه ها ونوه هایم  گرفته بودم من نمیدانم چرا این زن اینهمه دیکتاتور است ؟ بتو چه که آیفون من ویروس دارد با تو که کاری ندارم . 
چرا رهایم نمیکنید بحال خود ؟ برایم تعطیلات جور میکنید بیخبر از من !!  چرا  مانند یک بچه با من رفتار میکنید  ؟ تمام هفته ها تنها هستم واین تنها دلخوشی مرا ازمن گرفتید چرا که چند عکس  را پنهان کرده بودم ؟ یا چند مصاحبه را ؟ بشما ا چه مربوط است ؟! 
.تمام شماره های تلفن من کنترل است !!! چرا ؟ مگر مامور پلیس این سر مینی/ یا همسرت بتو دستور داده ؟ عادت دیرینه جاسوس همسایه ها !؟.
همین عکسهایی را که من از گوگل میگیرم  و روی این صفحه میگذارم حاوی ویروسند . آی پد هم لبریز از ویروس است  اما بیچاره کار میکند با کسی کاری ندارد همه حامل ویروسیم . 

خود شما یک ویروسید ، من هنوز با این سن وسال کار میکنم  همسر تو نشسته  شب و روز با تلویزیون و کامپویوتر ور میرود ویا سفرهای طولانی را برنامه ریزی میکند ، تمام عمرش دراین بیغوله در گرما و سرما زیسته حال مانند بچه ها ،  اوف ! پشه مرا زد ، اوف گرمم شده باید برویم کجا؟ اسکاتلند ، جون نی نی جانش انجاست  آنهم یکماه آگوست . پولهای دخترم برایت خوب کرد  است باج یعنی همین تو بیکار بنشین او درگرما برود بردگی کند وتو برایش تعیین تکلیف کن و برای منهم برنامه بچین و کور خواندی ، این سر زمین نکبت متعلق بخودتان  مطمئن باش که من خاکسترم را هم دراینجا بجای نخواهم گذاشت ، هنوز مرا نشناخته ای و خوب خیالت راحت شد یکی از اسباب بازیهای مرا خراب کردی مانند بچه های تخس و حسود آن یکی هم رل دیکتاتور دلسوز را بازی میکند . 
پژ مردم از درد و غم و رنج گشتم زار وخوار 
عرضه گاه  حاجت  امیدواران را چه شد ؟ 
ثریا / اسپانیا / بعد ازظهر یک روز داغ . غمگین و دلگیر از زندگی ومردم آن  / یکشنبه نهم ژولای 2017 ///