شبو کولاک رعب انگیز و وحشی
شب و صحرای وحشتناک سرما
بلای نیستی ، سر مای پرسوز ،
حکومت میکند بر دشت و برما !
نه ما .را گوشه گرم کنامی
شکاف کوهساری ، سر پناهی
نه حتی جنگلی کوچک ، که نتوان
در آنجا اسود بی تشویش ، گاهی ........میم . ثالث
حدودا نمیدانم چه ساعتی بود که بیدار شدم ، تمام شب آن گوشی لعنتی روی گوشهایم و صدای بلند خواننده محبوبم که میخواند "
من همان آواز ه خوان مردم شهرم هنوز .....
گمتر صدای دامب دامب بیرون را که پنج شب است خواب را ازمن گرفته بشنوم ، مشتی دهاتی که کاری غیر ا عر خوری و رقصیدن و جش برگذار کردن ندارند پول میرسد از کجا؟ نمیدانم همه زمین دارند !!!باخودم فکر کردم اگر درسر زمین خودم بودم صدای اذان و تلاوت کتاب مقدس از بلند گو ها پخش میشد فرقی ندارند هر دو یکی هستند باید صداها را بلند کرد تا دنیا بفهمد ما زنده ایم وزندگی خوبی داریم !!! ، شهر یکپارچه غرق اتو مبیل ها وتوریست شده است . تابستان گرم وطولانی .
ساعت از چهار گذشته بود که نیمه خواب ونیمه بیدار برخاستم ، نشستم ! دوباره خوابیدم ، نه باید بر میخاستم .
آمدم کتابی بردارم ، چه کتابی را بردارم ، چشمم به یک دفترچه ازنوع " زیراکس "وپا چاپ خانگی افتاد ، آه متعلق به حسن خان شهباز بود داستان یک عشق !!! نه ! حوصله ندارم ، او هم مانند من همه عمرش را صرف دوست داشتن و خریدن مهر و مهربانی کرد و عاقبت هم در غربت جان داد و امروز کمتر کسی از او یاد میکند ، ته مانه نوشته جات و مجله اش را به همسرش داد حال ایا او توانست که راه اورا طی کند ؟ گمان نکنم ، مردمی که دران مجله مینوشتند از دوستان خوب و قدیمی حسن خان بودند وبا اشتیاق در انتظار آن مینشستند مردان قدیم و از بزرگان بودند که امروز دیگر هیچکدام یا نیستند ویا حوصله ندارند برای ( یک زن ومجله اش ) چیزی بفرستند !
او آدم احساسی و زود رنج و آسیب پذیر بود ، تحصیلات خوبی داشت زیاد خوانده بود ترجمه های زیادی از خود بجای گذاشت افسانه های اپرا شاهکار او بود و برباد رفته ،ربکا را او با حسن نیت حفظ امانت و احترام به نویسنده و حفظ منابع ترجمه کرد هنوز اوراق زرد شاه آن کتابها درون چند کیسه نایلونی درون گنجه من است .
کمتر مترجمی را دیدم مانند او عشق او به گوته و احترامش به بتهوون مارا بهم نزدیک کرد .همین احساس نزدیکی بود که من داستانهایم را برایش فرستادم تنها خواهش کردم آنها را در مجله های زرد و صورتی لوس آنجلسی چا پ نکند نمیدانم باین گفته احترام گذاشت یانه ؟ دیگر خبری از او نداشتم تا خبر مرگ او را شنیدم بهر روی اوهم با درد سینه ازدنیا رفت ، یک دختر ویک پسر نازنین از او بجای مانده و چه بسا نوه هم دارد، بهر روی روانش شاد کتابهای زیادی برای من میفرستاد همه سنگین وزن تنها من پول پست را برایش میفرستادم ( به درخواست خودش ) !حال نیمه گنجینه ای از کتب گذشته دارم و خاطراتی که مانند انرژی برق در من و در رگهای من میدوند تا مرا زنده نگاه دارند .
در این ایام واین سالهای گذشته غیر از رنج هیچ چیزی برایم باقی نماند میلی به یاد آوری آنها ندارم هرچه میگذرد بیشتر خاک روی آنها میریزم تا حتی بویی از آنها به مشامم نرسد ، شاید بدترین و نادرست ترین و گند ترین دوران زندگیم را در این شهر گذراندم و هنوز باید بمانم راه دیگری نیست قفسی است بسته و پا های من شکسته بال و پرم ریخته نه قدرت پروازی در من مانده و نه رهروی تیز پا هستم باید زیر گنداب مزخرفات مردان و زنانی که سیاست را ملعبه دست خود کرده و هر روز یک دایره زنگی به دست گرفته با آن میرقصند ، بنشینم و تماشا کنم ، آه امروز جنگ میشود ، نه فردا ان خاک تجزیه میشود ، نه مجاهدین نشست بر گذار کرده اند آنها خواهند آمد والاحضرت مشغول گرفتن بینی خودشان میباشند و میلی به رفتن ندارند منهم جای ایشان بودم نمیرفتم و به همین شکل مردم درحال حاضر مشغولند و دزدان مشغول جمع آوری بقایای آن سر زمین و بردن و کشیدن آنها به کشور های بی ثبات و ناامن بهر روی باد آورده را باد خواهد برد-
بمن مربوط نمیشود ، دیگر چیزی ندارم که از دست بدهم ، تنها خودم مانده ام با شعورم و اندیشه هایم و اینکه خوشحال باشم در سر زمینی زندگی میکنم کمی به دهات من شبیه است !!!
امروز روز خسته کننده ای درپیش دارم باید خانه را تمیز کنم چند روز پیش یک قوطی پنیر خریدم که روی آن نوشته بود " مسکه" بدون نمک بدون چربی تنها از اسم آن خوشم آمد چون در ده ما چیزی درست میکردند بین کره و خامه ، نرم و لطیف و خوشمزه برای صبحانه و نامش " مسکه " بود ، حال امروز صبح زود با چای آنرا میل فرمودم ، خداوند عاقبتم را به خیر کند .
پایان دلنوشته ها . یک روز بی حوصله ، یک روز اول هفته و خسته کننده مانند همه روزها
ثریا / اسپانیا / 03/07/ 2017 میلادی
اضافات " مییلیونر نشدم بلیطم نبرده بود اگر برده بود اولین کاری که میکردم پول پالتوی کسی را که از من خواسته بود برایش میفرستادم !!!! متاسفم ، نشد .ث.