چهارشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۹۶

نیروی تفکر

بر این گمان ، نه یقین دارم که از ملت ایران چه درخارج وچه در داخل بطرقی وبنوعی طریق تفکر را گرفته اند انسانهایی رباط مانند  وگاهی دیوانه وبا لفظ کلام های زشت ، خوب نباید هم بیشتر از این تعجب داشت هنگامیکه بزرگترین تجارشان وثروتمندانش از دروازه دولاب وسنگلج درخونگاه ونهایت سی متری برخاسته اند ،  ویک دنیای بلبشویی را تشکیل داده اند که نه خودشانرا میشناسند ونه دنیارا تنها میل دارند جبران مافات کنند ویا کینه ورنجی که پدر ومادرنشان کشیده اند آنهارا وادار میکند  تا دست به جنایت بزنند ، وجنایت آن نیست که تو با کاردواسلحه انسانی را بکشی هنگامیکه روح کسی بمیرد  دیگر لاشه وپیکر او به درد نخواهد خورد .
متاسفانه روح انسانی در سر زمین ما برای همیشه ویا لاقل برای دویست سیصد سال  آینده مرده است .
 حال عده ای دل خوش کرده اند  ودرانتظار آن روز ( ایکس ) نشسته اند ! بمن مربوط نمیشود  با این فرهنگ  بااین کلمات تهوع آور ، من ابدا دیگر نه برنامه ای را خواهم دید ونه کامنتی خواهم گذاشت ،  تنها مینویسم ، آنهم برای آنکه سرم گرم باشد نه اینطرفی هستم ونه آنطرفی کاسه بلور چینی ولب طلایی ما همانند همان کاسه کریستال ساخت چک از هم پاشید وهزار تکه شد دیگر امکان دارد میان خار وخاشاک ها ومیان مدفوع وادرارها  دنبال  آن کاسه بگردی وتکه هایش را بهم بچسپانی وخیال کنی همان است  نه ! هزاران همشکل آن ساخت کارخانه جات " چین | "ببازرا آمده است ویا ساخت " روسیه "  سر دم داران این رژیم نه باهوشندد ونه زیرک ودانا بلکه جاهلند بمعنای واقعی  وحال درانتظار مرگ فلانی نشسته اند وخیال میکنند با مرگ او همه مسائل حل میشود  درحالیکه همه مغزها کرم گذاشته افیون ومواد فراوانی دردسترشان هست آنها تنها با خیال زند ه اند مرده هایی که راه میروند مینوشند ومیخورند دفع قضای حاجت میکنند همانند همان حیوانات  اما گاهی درلباس شیک مد سال وگاهی هم در همان لباس قدیمی چون لباسهای شیک عاریتی است وبه آنها نمیخورد بچه کله پزهای زورخانه ها وحلیم پزی ها امروز بازراشان رونق گرفته است 

زمانی شاه ما آنقدر اعتماد بمردم و ملتش داشت  البته میدانست که تنها در سطع  مملکت 25/. با سوادند واین بیسوادی مردم اورا رنج میداد  بخیال خود مملکت را داشت بسوی یک دموکراسی میبرد نمیدانست که هما ن با سوادها هم درعمق وجودشان کرمی وول میخورد ومردم ازاری و آدمکشی را ترجیح میدهند هرچه باشد ما ملتی نیستیم که مانند کشورهای سطح بالای جهان بگوییم خون ما پاک است ، خون ما مخلوط از تجاوز های یونیانیان ، ترکها ،  مغولها واعراب است این اقوام  بیشترین تجاوز را به زنان ما انجام دادند طبیعی است که دربطن آن زن چه جانوری رشد میکند  ، شاه خوشحال بود که به کارگران این حق را داده  است که از سود کارخانه ها بهره ببرند و خوشحال بود که به زنان آزادی داده است قانون حمایت خانواده را وضع کرد ، اما ایا زنان توانستند ازاین آزادی بنحو شایسته ای استفاده کنند ویا تنها به مینی ژوب رقص کمر ولوازم ارایش پناه بردند سیگار ومشروب وقمار دردست فلان دختر حاجی که تا دیروز زیر چادر بوده ومادرش هنوز چادر عبایی میپوشد ،  دوحزب داشتیم  واین  احزاب میتوانستند اقلبت واکثریتی را  بهر روی به نمایش بگذارند  واو میدانست که کمونیستها درکمینند  حزب توده را غیر قانونی اعلام  کرد آنها به زیر زمین رفتند  وتوسعه یافتند چند شاخه شدند وزاد ولد کردند ، او بخیال حود دموکراسی را به ایرانیان هدیه داد شاید هم داد اما این ملت معنای دموکراسی را  نمی دانستند کما اینکه هنوزهم نمیدانند ، شاه به کسانیکه به وطن خیانت میکردند رحم نمیکرد کما اینکه منهم رحم نمیکنم ، عده ای را دنبال میکنم آوانسی میدهم تا ببینم تا کجا میرود ودرجایی بخودم فرماذن ایست میدهم وسپس بر میگردم در لاک و جلد خودم  ، شاه خیانتکاران را تیر باران میکرد چرا که تروریست وآدمکش بودند اما وسعت اندیشه این توده آنقدر وسیع بود که توانست همه را باخود یکی ساخته درنهایت خود نیز بازنده شد ودزد سوم آمد وخرشانرا برد .
 شب گذشته باز تابلت   به حرکت درآمد تیک تاک تق  آنرا خاموش کردم و امروز صبح آنرا باز کردم گویا آن پیر خراسانی دو جاراگرفته است وهنوز تیغ حمله او به سوی "صدر " جناب نویسنده بسرعت کار میکند . سپس رفتم که کامنتهارا بخوانم  ، اوف ....حالم بهم خورد واقعا حال تهوع گرفت برخاستم وبه دستشویی رفتم  واینها چطور میگذارند این کامنها روی صفحه بماند درحالیکه عکس من بر بالای صفحا است حال باید بروم همه را پاک کنم واز خیر تماشای آن نقشی هم که به آن جوان داده ام  بگذرم وبگویم گور بابای همه .
شب گذشته کتابی بردم تا بخوانم ، متاسفانه نورچراغ آنقدر کم بود که هیچ یک از حروف را نمیتوانستم ببینم وخوب کتابها .
متعلق به چهل سال پیش بودند و نویسندگانی بزرگ و صاحبان اندیشه ، میل ندارم بگویم فریب خوردم  فریب خوردن افراد به دست خودشان میباشد ، شاید دلم میخواست منهم یک بازی را شروع کنم اما من هیچگاه بازنده نخواهم بود شاید  درقمار ویا قمار زندگی اما در کار خودم و راهی را که درپیش میگیرم هیچگاه احساس پشیمانی ویا ضعف ویا اعتراف به شکست نمیکنم  چون میدانم دارم بازی میکنم هرگاه خسته شوم بازی را رها میکنم وبه دنبال یک بازی دیگر میروم ، آنها نباید خودشان وحرفهای مرا چندان جدی بگیرند .ث
ثریا ایرانمنش» لب پرچین « / اسپانیا 07/06/2017  میلادی /.