شنبه، خرداد ۱۳، ۱۳۹۶

سرنوشت ما مادران اهل بهشت !

یاری از ناکسان امید مدار / ای که با خوی زشت ، یار نه ای 
سگدلان ، لقمه خوار یکدیگرند / خون خوری ، گر از ان شمار نه ای ..........." رهی "

امرزو ضمن نظافت اطاق  کوچکم  در گرمای شدید وعرق ریزان ، بیاد ( مادر شوهر ) بدبختم افتادم ، زنیکه که از طایفه خانهابود پدرش چندین کاروانسرا  حمام وحجره وتکیه داشت و اولین کسی بود که برق را به شهرستان  کوچکشان برد ، چندان زیبا بود اما مومن بخدا وزنی ساد ه دل وساده اندیش ، هنگامیکه همسرش همه ثروت اورا گرفت  رفت با زنی از اعیان امروز پیوند بست تا بتواند به کسب وکارش رونق بدهد  وان زن بیچاره تحمل نیاورد با داشتن  چند پسر ودختر  راه کربلا را درپیش گرفت ورفت دریک اطاق " زوار خانه" آنجا سکونت کرد .
هر ازگاهی که به تهران میامد یا درخانه این پسر وزیر دست عروس بود ونقش لله را بازی میکرد ویا درخانه  فلان داما د که باو سخت میگذشت وترجیح میداد به همان زوارخانه برود درتهران برایش سخت بود که  مرتب جا بجا شود ، یکی از پسرانش که سخت هم دلباخته مادر بود هیچگاه بفکر این نیفتاد که یک آپارتمان کوچک برای آن زن بخرد و با یک مستخدم واورا از دربدری رهایی بخشد ، اما پولهای بسیاری به زن برادرش وبه بچه های او  ویا به زنان رقاصه های کاباره  ویا درقمارخانه خانه ها  خرج میکرد وبباد میداد میداد ویک قر هم به دنبالش .....خدا میداند

امروز دراین فکر بودم که پسر کو ندارد نشان از پدر اورا باید حرامزاده خواند ، حال من چقدر باید سپاسگذار باشم که دریک آپارتمان اجاره ای ، بدون هیچ همراه وهم پایی با پول پنسیونم زندگیم را بگذرانم وهیچگاه دست گدایی بطرف آنها دراز نکنم او در سفرهایش مرتب از فرست کلاس استفاده میکند ، خانه دارد وبرای همسر اتومبیل خریده ویک زمین چهار هزار متری که  هنوز مانده چگونه آنرا بسازد با سیستم تهویه نوین که دمای خانه یک جور باشد  وهرگاه بمن سر میزند تنها عصبانیت وخشونتر ا بهمراه میاورد  نه بامن ، بلکه با بچه های خودش که بگویم بس است دیگر میل دیدن شماهارا ندارم ......

ما مادرانی که جایمان دربهشت بوده ؛ حال همه سر گردان ودرجهنم راه میرویم عده ای فرزندانشانرا ازدست داده اند وآنهاییکه تواسنته اند خودرا نجات داده بپای فرزندان نشسته اند تا آنها به رشد کامل عقلی برسند وسپس خسته ووامانده درگوشه ای شب را به صبح وصبح را به شب میرسانند .
هیچگاه زندگ تلفن از طرف آنها به صدا درنمیا ید  که مادر چظوری ؟ تنها یکی از آنها که دوراست ونگران ودیگری که ئرهمین گوشه وکنار با همسر مامانیش میپلکد ونشان میدهد که همیشه نکران من است !!! 

ما مادران احمق وبی شعور بجای آنکه آنهارا رها کنیم وبه دنبا ل زندگی خود برویم بپای آنها پیر شدیم حال چه داریم ؟ هیچ ! 
امروز قیافه محزون آن پیرزن جلوی نظرم ظاهر شد همیشه یک 
چادر سیاه  با یک روپوش  سیاه وجوراب سیاه ویک چارقد وجانمازی که همیشه زیر بغلش بود وتسبیح  از این خانه به آن خانه میرفت تنها او نبود جاری او نیز بدین گونه زیست ودراطاق بچه ها میخوابید وهنگامیکه درااثر غصه درسن شصت سالگی فوت  شد عروسش لباس خواب کریستین دیور سیاه بتن کرد !!!!وگاو صندوق آهنی اطاق خوابش لبریز از جواهرات بود !!!  آخر این دوزن بیچاره نه قمار بازی را میدانستند چیست ونه لبشان با گیلاسی از الکل تماس گرفته بود ونه رقاصی بلد بودند، تنها خودشان بود وخدایشان وجانماز وتسبیحشان که ذکر میکردند ! 

همسر من این کاررا درقبال همسر برادرش  انجام میداد پول عمل جراحی ، درلند،ن پول اتو مبیل ، پول جواهرات وخرید پالتو پوست ، مادر کجاست ؟ دریک اطاق داغ زوارخانه درمشهد که کبدش بیمار شد واز دنیا رفت |؛ هیچگاه صدای  این زن را کسی نشینید .....

نمیدام ، واقعا سرنوشت ما زنان ومادران را گویا فرستگان دوزخ از پیش نوشته اند وبه دست ما داده اند وبه زنان ومادرانی میاندیشم که هنوزدرکنج زندانهای جیم الف خون بالا میاورند وکسی به دردآنها نمیرسد دربیرون از نام آنها هیاهو براه میاندازند این هیاهو برای پر کردن جیبهایشان وشهرت  روز افزونشان است هیچکس حاضر نشد پولی جمع کند وبعنوان وثیقه به بیداگاه بدهد وزندانی ان زن بیچاره که گناهش تنها طرفداری از حقوق حقه همجسنانش بوده  ؛ اورا آزاد سازد .

نه سرنوشت ما مادران دربهشت سوزان همچنان ادامه دارد ودراینجا راحت زن راسر میبرند ومیروند ، یک انگ هم باو میچسانند تا امروز درسال گذشته سیصدو نود زن به دست همسر یا بوی فرندشان کشته شده اند واین خونها را چه کسی بها میدهد؟ صمد 
هیچکس ، دنیارا برای مردان ساخته اند ومردانی چون " مولانا" میگوید زنان تنها برای پاک کردن منی ما ساخته شده اند و صمد آقای تازه نیز در سخن رانیش  زنانرا ماده گاو شیرده وزیبا به تصویر درآورد .
در دنیا ی مردانه برا ی ما  زنان جایی نیست ، نه جایی نیست ، تنها خون میخوریم وبس .....پایان 

پایمال خسان شوی  چون خاک / گر جهانسوز  ، چون شرار نه ای 
ره نیابی بگنج خانه بخت / جانگزا ، گربسان مار نه ای 

طعمه دیو و ددشوی  ، گر ز آنک 
مردم  اوبار  ودیوسار ، نه ای 

تا چو گل شیوه ات کم آزاری است / ایمن از رنج  نیش خار نه ای ......." رهی "
» لب پرچین » ثریا ایرانمنش / اسپانیا / 03/05/2017 میلادی /.