ای آدمها که در زیر کولر خنک نشسته اید
یکی داردردریای آتش میسوزد !!!!
-----
کولر را دراطاق دیگر روشن میکنم وخودم به اطاق دیگر میپرم تا دوباره دچار عطسه و آلرژی نشوم کولر که چه عرض کنم هوای کثبف وداغ بیرون را به همراه منبعی آب گندیده درون لوله ها به درون اطاق میفرستد تازه این از نوع خوب و ساخت دنیای تکنو لوژیسیتهای آنسوی قاره است ،
روز گذشته دیدم " آی پد " بیچاره هم دیگر به سختی از جایش بلند میشود با تنبلی و کسالت حتی آن ورقهای بازی " کاناستا" را سخت بهم میریزد ! گویا عکسهای رنگ ووارنگ آن بانو اورا هم دچار سر گیجه و خستگی کرده است در همین بین چشمم افتاد به تبلیغ آی پدر 10 / به وبه چه دنیایی ، برای پسرم تکس کردم که قیمتش چنده ، نوشت پانصد یورو ، گفتم خریدم ، خریدم ، بخر و من به لندن خواهم آمد وپولش را برایت خواهم آورد هرچند یک سفر زورکی است اما من هرسال تولدهایم را در کنار او میگذرانم و امیدوارم انرا بحساب کادوی تولدم نگذارد !!!؟ بخصوص در این سال که درست "چهل" ساله " میشوم !!!!
سپس با خودم فکر کردم میخواهی چکار کنی ؟ آن پیرمردان و پیرزنان از کار افتاده که هنوز در زمان خودشان قفل شده اند و هنوز دارند فحاشی میکنند را ببینی ؟ یا آن دخترکان لوس لب باد گرده با چشمان مصنوعی وکلاهکهای عجیب وغریب ؟ ویا دلت برایت عکس " بانو" تنگ شده هرچه را عوض کنی او حضورش را اعلام میدارد حال زیر هر عنوانی که باشد .
از روزی که والاحضرت ولایتعهدی به نزد آن پیرمرد حریص پولکی و هرجایی مستر مکین رفته ، بلبل باغ ما خاموش نشسته است ، نمیدانم چرا ؟ .
منهم میخواهم مانند ان برادر بزرگ مصطفی بزرگ نیا اعلام کنم که "
از جان خود گذشتیم با خون خود نوشتیم یا مرگ یا امیر !!!! با امیرالمومنین عوضی نگیرید ؛ ها ! این یکی امیر دیگری است .
رفتم روی فبس بوک ، دیدیم به وبه عکسهای آلبوم مرا یکی یکی بالا آورده و میپرسد چرا اینها رابه اشتراک نمیگذاری ؟ بتو چه ؟ توبه چه حقی به انبار من دستبرد زدی ؟ دیدم به همان حقی که زمانی دارم برای یکی کامنت میگذارم فورا خاموش میشود ویا کامنتم گم میشود به همان حقی که رییس سایبری ایرانی الصل واز گروه مجتهدین است .
روزی پسرکم بمن گفت در کمپانی ما بمن پیشنهاد شده که به لندن بروم وسر پرستی فیس بوکرا بگیرم قبول نکردم حالم بهم میخورد ، حال امروز فهمیدم که او چه میگوید او نمیتواند مانند دزدان شبانه وارد انبارهای مردم شود وهمه چیز را زیر ورو کند ببیند آیا توهینی به جمال بی مثال مثلا استاد ابو الابکر امیر المومنین حسین ابوعمامه شده یانه !! نه این کار نه از او بر میاید نه از من !
من د ر مقام سئوال هستم و اعتراض میکنم از چیزی هم واهمه ندارم هر چه را دوست نداشته باشم میریزم بیرون هر چقدر ارزش داشته باشد ویا به ضرر من تمام شود .
روز گذشته نقش عزراییل را باری کردم ، نشسته بودم ساکت وآرام داشتم بازی میکردم ، ناگهان بیاد طروف بستنی خوری افتادم گفتم ببینم درون گنجه آنها را کجا جا بجا کرده ام درب اولین گنجه را که باز کردم ناگهان یک جا تخم مرغی شیک وکار دست افتاد و شکست چهار عدد بودند آنها را زمانی که فرهنگ شریف اینجا بود با هم خریدیم تا او بتواند هر صبح تخم مرغ نیم پز را درون آن بگذارد و بخورد من آنها را بعنوان یادگار نگاه داشته بودم ....
آه زن ، تو بیکار بودی> از جایت برخاستی و رفتی زدی یکی را نابود کردی و برگشتی ؟
"کولر از کار ایستاد دیگر صدایش نمی اید "عرق از هفتا د وهفت بند من جاریست حتی دوش آب سرد هم تنها توانست کمی از تلاطم قلبم را کمتر کند . بنا براین نوشتن دراین اطاق که عرق روی چشمانم را گرفته کاری بیهوده است .
تا فردا / با سوزه ای بهتر .
وروز وروزگار شما خوش
ثریا / اسپانیا / 18//06/2017 میلادی /