پنجشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۹۶

آن زمانیکه من میشناختم

آن زمانیکه من میشناختم ، این زمانه نبود .
درآن زمان نیز بفکر فردای بهتری بودیم ، واین فردا هیچگاه نرسید .فردا تبدیل به دیروزها شد وشب تاریک بر همه جا چادر کشید وسایه انداخت.
این روزها هرگاه سخت دلگیر میشودم مینشینم به تماشای فیلمهای خیلی گذشته وقدیمی  ، یکی از آنها " لیلی، آی لیلی" است که لسلی کارن با مل فرر بازی میکنند  ودیگری آپارتمان ، شرلی مک لین  به همراه جک لمون ، مرا بیاد زندگی خودم میاندازند بیاد دوران کودکی ونو جوانی ، که دل به یک بازیگر وتردست روی صحنه دادم وسپس به یک مردیکه  داشت  یک صحنه را میگراداند  عروسکهای  خیمه شب بازی را هدایت میکرد اول مردی مهربان سپس گرگ ودست آخر قلدر وسرانجام یک " زن " بود  مردی با چهار چهره ، آپارتمان مرا بیاد دوران اشتغال به کارم میاندازد که شبها موقع تعطیلی هریک از زنان با یکی از همکارانشان قرارای داشتند مگر آنهاییکه دارای همسر ویا نامزد ویا شوهر بودند ، من درانتظار هیچکس نیودم نگاهی به اطراف میانداختم وبه صفحه فروشی روبرو میرفتم  وصفحه جدیدی میخریدم وهنگامیکه میخواستم درخیابان ناکسی بگیرم همکاران جلویم ترمز میکردند که شمارا برسانیم ، نه ! خیر متشکرم تاکسی میگیرم .
.آن آخرین کسی که جلوی پایم ترمز کرد همان مرد خیمه شب باز بود با عروسکهای جور واجورش وچهرهای رنگا رنگ .
امروز دیگر خبری  از هیچ نیست ، بیاد عمو محمود میافتم او هم زندگیش را باخت با زنیکه دلخواهش نبود اما پول داشت وبا این پولش گویی دنیارا میخواست بخرد عمو طاقت نیاورد به ایران برگشت ودرآنجا مرگ درانتظارش بود ، تنها شصت سال داشت .
با همه تحصیلات وتجربه هایش ونوشته هایش وترجمه هایش واشعارش  هیچکس نامی از او نبرد .

حال به تماشای عروسکان خمیه شب بازی امروز مینشینم وهر صبح زنگی مرا بیدار میکند تا ببینم صمد آقا دوباره چه دسته گلی به آب داده ویا دوباره بمب درکجا منفجر شده ویا کجا آتش گرفته ویا درکدام منطقه تروریستها گروگانهارا سر بریده اندویا معلمین ودانشمندان تازه بالغ درس میدهند چی بخورید چی نخورید تبلیغ برای جنسهای مانده درانبار اربابان تغذیه .

بیدار خوابی بسرم میزند باز مینشینم تا با کلمات بازی کنم وبیاد بیاورم که :
آن روها ونیز چگونه بود ، حال چگونه شده ، آن روزها ایتالیا رنگ وجلای دیگری داشت ، آنروزها زندگی بوی دیگری میداد 
روز گذشته ملافه هاو لباسهای رویهم انباشته را اتو زدم  ، خوب ، بعد چی ؟ کجا میخواهی بگذاری ؟ جا نیست کشو ها کوچکند گنجه باریک است بیشترین  آنهارا درون کیسه پلاستیکی گذاشتم تا ببخشم دیگر احتیاجی ندارم به هیچ چیز نه لباس ، نه کفش ، ونه ملافه ونه تختخواب برنزی با تشک پنبه ای !.
باز همان آب قهوه ای تکه ای نان خمیر  سفید آنهم برای آنکه بتوانم قرصهایم را بخورم در غیر اینصورت اشتهایی ندارم .
چند سال میشود به میهمانی گنجشکها نرفته ام؟ چند سال میشود که سر یک میز بزرگ با دوستان ننشسته ام وچند سال است که شب را بدون غصه وصبح را بدون دغدغه شروع  نکرده ام ؟ واین زندان مگر چند ساله بود؟ اتهامم چی بود ؟ به چه جرمی ؟ کدام جنابت ؟ وکدام گناه ؟ هر چیزی پایانی دارد گویا زندگی من هنوز به پایان  خود نرسیده وهنوز باید این راه بی معنی وپر سنگ وشیشه را ادامه دهم ، پاهایم  زخمی وخونین  ودستهایم دیگر از کار افتاده اند خودم نیز نمی کشم ، اشتهای چندانی برای بلعیدن زندگی ندارم ، اصلا اشتهایش را ندارم ، زندگی بو گرفته بوی تعفن ، هیچ عطری قادرنیست این بوی گندرا از بین ببرد ، هیچ رودخانه ای قادر نیست این خون هارا بشوید همه لک ولکی میکنند ودرانتظارند یک شوک ،  یک ارامش قبل از طوفان .
نه دیگر میل ندارم روی فضای مجازی برایم کف وهورا بکشند ومرا بانوی گرامی فرهیخته بنامند، این کلمات نخ نما شده بسکه تکراریست ، دیگر میلیی ندارم چیزی بنویسم که دیگران هنوز ننوشته اند ، برای این مردم بیسواد وبی شعور که هرجا کم میاورند فحاشی میکنند .
روز گذشته روی یک تابلویی در وسط میدان شهر بزرگ تهران نوشته بود :
روز خواری در "ملع" عام توهین به روزه داران است !!! ملاء عام را با عین نوشته بود وزیرش با افتخار نام شهرداررا ذکر کرده بود .
این سواد بیشتر جامعه ایرانی است اما فورا برایت از فروغ شعری میاورند ویا از شاعر توده ای سایه ویا از احمد خود فروش هرجایی شاملو !!! این همه سواد ومعلومات مردم  بخصوص جوانان آن سر زمین است .
پیر باتالهای بسکه از گذشته وذکر عمر وزید وقاضی القضات نوشته انددیگر چیزی درچنته ندارند " گوگول " برایشان همه چیز را راست  یا دروغ بیان میکند ! " گوگول " که نمیتواند دروغ بگوید ؟! گویی گوگل خدا ست وخدا هم هست !
ودرخاتمه ، دلم برای آن مرد ساکن اتریش[ فروهر] میسوزد  که دارد خودش را تکه پاره میکند تا تاریخ گذشتگانرا برای این ملت به نمایش بگذارد درست مانند این است که توجلوی در( شهر نو) بایستی وروح القوانین منتسکیورا برای آن عده .که مشغولند بخوانی  او هم بیهوده زحمت میکشد وفحش میخورد باید مانند آن یکی پوست کلفت وجسور باشی من همه نمایشات اورا  یکجا جمع کردم تا ببینم سر انجام به کجا میرسد ؟! پایان 
ثریا ایرانمنش / » لب پرچین« اول جولای 2017 میلادی . اسپانیا /.