من این عکس را روز گذشته روی کانال جی پلاس گذاشته بودم ، آقای محترمی که خیلی هم کم رو تشریف دارند برایم ایمیل دادند که ای عکس باید قدیمی!!! باشد ، این یک گلدان کریستال است که من با موبیالم بطور فانتزی از او عکس گرفتم و ذرات آفتاب را
در آن جمع کردم ، کامنتی هم به همین دلیل نوشته بود که هردورا بیجواب گذاشتم /
گاهی به خیلی آدمها نباید جواب داد وزیاد آنها را گنده کرد ، ظرفیتی ندارند خودشان نیستند بهر روی امروز روی اینستاگرام جنابی را دیدم با عینک وگوشی وکلاه خود وتفنگ که گویا سیاووش و شمیشرش را که من دیروز نوشته بودم با چالش کشیده بود !!!
اتفاقا سوژه خوبی است ومرا خلاص کرده از اینکه شب تاصبح فکر بکنم که چه چیزیی تقدیم ارباب نمایم چه سوژه دیگری روبراه کنم چقدر ازخودم بنویسم کاملا لخت و عریان شده ام و آن عکس نکبت قطعا مرا به همه شناسانده که چه ساده دل وساده اندیشم ، نه ساده اندیشی درست نیست ساده دلی و پاکی ، بهتر است .
هیچ کونه نا امیدی و شک در دلم نیست که بهر روی او توانسته تا اینجا خودش را بکشاند سر انجام از پله ها بالا میرود میرود اگر چه صدها هزار نفر زیر پاهایش له شوند ، خود من عقیده ثابتی به هیچ مرامی ندارم ، شاید چهل سال پیش بدون هیچ شک و تردیدی فقط خواب و خیال هایم را بکنار گذاشته بودم وهمیشه فکر میکردم » یک سوسیالیست » آدم خوبی است ! که دروغ از دهانش خارج نمیشود ، اما امروز دانستم که یک سوسیالیست هم مانند سایر آدمهاست وتنها تمبری بر پشت او چسپیده چنین آدمی مانند سایر آدمها میتواند دروغ بگوید و مانند همه آنها فریبکار باشد ( در این سرزمین بخوبی این انسان) را دیدم و بخوبی درکش کردم ! .و شناختم و معنای سوسیالیزم که کمی کمراهم کرده بود برایم ترجمه شد !.
رسیدن به تلخی ها دردآور و گاهی هم خطرناک میشود ، رسییدن به نتیجه نیز هیچگاه روی نمیدهد ، ما از حوادث بی خبریم ،
این اتکار من از یک اعتقاد مذهبی سر چشمه نمیگیرد این کشور کاتولیک هست وباید همیشه حزب کنسرواتیو روی کار باشد گاهی برای تنوع از میان احزاب چند گانه یکی را برای مدتی میاورند او هم جیبهایش را پر میکند و قرارداهایی را نصفه کاره میگذارد ومیردو ودیگر کسی حتی سایه اورا هم نمبیند ،.
امروز دنیا دردستها افراد مسن واز کار افتاده دارد جان میکند و آنها هستند که بر دنیا حاکمند وجایی برای حوانان نیست ویا اگر هم باشد باز کسی در پشت پرده سر نخ را دردست دارد .
باور نمیکردم که جناب " هنری کیسینجر» هنوز زنده باشند اما درسن نود و چند سالگی هنوز راحت میتوانند وارد اطاق رییس جمهور شودد ولباسهای چرکشان را به دست ماشین لباسشوویی کاخ سفید بدهند تنها در هشت سال دولت ابو حسین ابو عمامه نتوانست خودش را راضی کند که به اطاق او برود اما درس انشا ء را خوب بلد بود .
بنا براین من یک اعتقاد غریزی نسبت به » او داشتم « ویا دارم درعین حال نمیدانم آیا انسانیست با دلی نرم وانسانی ویا همه چیز را فدای مرامش کرده است مرام یا آرزو ، نتوانستم روی تلگرام اورا بیابم وکیبرد فارسی من روی اینستا گرام خیلی ریزو کوچک است بعضی چیز هارا وارد لب تاب نمیکنم آنرا تنها برای هرزه نویسی هایم وبرای ارباب گذاشته ام بنا براین همه کار من روی آن موبیل کوچک ویک تابلت انجام میگیرد تابلت را هم باید امسال عوض کنم عمرش بسر رسیده است .
بهر روی دراین هوای سی وپنج درجه هیچ آدم عاقلی خوشش نمیاید دراین اطاق دربسته بنشیند و بنویسد اما آنچه مسلم است من خودم را خوب میشناسم و گاهی بشدت از خودم انتقاد میکنم این حسن بزرگی است ، که انسان بتواند خود را بشناسد ، بخوبی میدانم من آنی نیستم که میخواستم باشم حال یا کسانی زویروهستم که نه عقاید آنها و نه روح آنها نمایان نیست درحال حاضر با ارواح دارم مسابقه دو میدهم . اما دخترم باهوش واز نظر فکری یک پارچه است اگر به موضوعی معتقد باشد تا آخر داستان پیش میرود وزمانی عقیده ای داشته باشد بدون محافظه کاری بر زبان میاورد وهرگز دربرابر دیگران واکثریت تسلیم نمیشود ، اما من مانند او نیستم من گوش به احساسم میدهم وآنرا تقویت میکنم حال درست یا غلط .
طبیعتا آدم تنبلی هستم اما در اندیشه بسرعت جلو میزنم بعد هم از آن نوع انسانها نیستیم که اگر چیزی درزندگیشان تغییر نکرد بیمار میشوند ، نه ! من عادت کرده ام سالهای دربدری بمن آموخته که چگونه باید خودم را حفظ کنم امروز نمیدانم درباره او ( غلط ) میاندیشم یا درست گاهی که کامنتهایی را که برایش میفرستد بحدی تهوع آور است که من مجبور میشوم آنهارا پاک کنم ویا ریپورت بدهم ، متاسفانه من همه برنامه های اورا مجبورم روی یوتیوپ ببینم بنا براین همیشه سر ساعت در محل حاضر نمیشوم تا ببینم ازکجا شروع شده وحال دارد به کجا میرود .
بهر روی امروز شمشیر را از رو بسته بود ، بزای کوتاه آمدن هم باید حدی را تصور کرد و من بی صبرانه درانتظار پایان این برنامه هستم .
هر گونه ترسی یکنوع وقت تلف کردن است ، پشیمانی نیز همینطور ، من هر کاری که کرده ام و یا فکری به سرم زده به آن اعتقاد کامل داشته ام خواهان آن کار بودم و پر واضح است که انسان در چنین موقعیتی عواقب آن را نیز باید تحمل کند بنا براین هیچگاه ترس را بخود راه نمیدهم ، افتخار کسب کردن وفخر فروختن هرگز ذهن مرا به خود مشغول نداشته است ، من هر کاری میکنم برای نفس عمل آن کار است .
درگذشته بین آدمهای مجازی از کسی خوشم آمد که متعلق به یک دنیای روستایی بود و من نیز فرزند روستا هستم و افتخار هم میکنم بدون آنکه هیچ عامل شهری بورژوایی بمن سرایت کرده باشد ، درهمان راه قدم بر میدارم .
خوب گویا ماشین لباس شویی کارش تما م شد هوا هم ناجوانمردانه !!! داغ وسنگین است . تا فردا
ثریا ایرانمنش » لب پرچین « . اسپانیا / 10/06/2017 میلادی .زنجیره ای !!