پنجشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۹۶

تولد

امروز تولد یکی از شش نوه هایم  میباشد 
چهارده ساله میشود ، با قد یکمتر وهفتاد وسه سانت ! ومن نگاهی به قد وقواره خودم میاندازم با یکمتر وشصت شاید کمی کمتر چون آب رفته ام ودیگر کفش  پاشنه هشت سانتی نمیپوشم تا همقدر " آقا " شوم .

دیگر میل دارم  درهمین ربطه ها وهمین چرندیات بنویسم  ، نه بیشتر اگر خیلی دلم خواست که گنده بشوم وقدم به یکمتر وهشتاد برسد آنگا گنده گنده مینویسم .

دلقکی وبیعاری خیلی بیشتر کار آمد دارد تا بنشینی جدی فکر کنی وجدی بنویسی ؟ مردم حوصله ندارند میل دارند همیشه روی پیست رقص برقصند  یا باید لال شوم ویا درهمان مرحله دلقک نویسی خودمرا گول بزنم .

قدرتمندان دینی وسیاسی  وفکری چه بسا لبانم را بهم دوخته اند وزبانم را نیز از حلقومم بیرن کشیده اند فرقی ندارد اینجا باشم یا در میان اسکیموها یا درمغز متفکرین دنیا همه جا یک شکل وهمه یکی شده اند  تنم پیکرم نیز بیزبان کار خودش را میکند  بی آنکه هیچ یک از اندام هایم سخن بگویند ! با پاهای خودم میتوانم را بروم اما نه اینکه بدوم  باید کمی وقار وسنگینی خودرا حفظ کنم !!! هر چند نیرومند باشم 

بزرگی در چیزی است که هرکسی  میتواند بهر جنبشی وهر گونه بزرگی  آفرین بگوید  من تنها این روزها به یکنفر آفرین میگویم وگفتم مرا شماتت کردند  به بیراهه ام کشاندند ، رفتم دوباره برگشتم سر حرف اول خودم  او از کجا این انرژی را میکیرد نمیدانم وبه کدام نیرو تکیه داده نمیدانم برایم مهم است که میخواهد به آرزویش برسد ومنهم میل دارم به ارزویش برسد .

رییس جمهور بر گزیده فرانسه عجیب مرا بیاد او میاندازد ودر دلم میخوانم ایکاش اوهم روزی میتوانست آزادانه پشت میزی میایستاد وفریا دمیکشسد که ما"  جنرشن امروزی میخواهیم خودما سر زمینمان را اداره کنیم .....
باز رفتم به بیراهه ! 

وای ! امروز در یک سایت بادی گاردهای  روسای جمهوری ووکلای ایرانی را دیدم از ترس نزدیک بود قالب تهی کنم اینهارا از کدام جنگل صید کرده اند ؟ هرکدام غولی واقعی با ریشهای بلند راسپوتینی وردای های بلند سیاه ....آه حیف آن سر زمین که دیگر رنگ روشنایی وسفیدی را نمیبیند مگر اینکه از خواب بیدار شود .

بردن نام اشخاص قدغن است گفتن درباره آنها جرم دارد باید درلفافه حرف زد باید آنچه را که دردل داری مانند هما ن بیسکویتهای کهنه درون یک زرورق زیبا ورنگی بپیچی وتحویل دهی . 

خوب ! برگردیم سر اصل مطلب ، آن آقای محترم دوست مثلا وهمراه من در پیست رقص گلها واشعار  فاخر بمن اصرار میکند که سنم را بنویسم .
خوب ! سی ودوساله بیوه شدم ! وبیست ونه سال است که همسرم فوت کرده ، حال حساب کنید جمع پرتغالها وپرتغال فروش را 
من خودم تنهایی بچه هارا بزرگ کردم ، آنهم میان مشتی رجاله که از شهر نو وجنوب شهر فرار کرده بودند ویا آمده بودن برای جاسوسی ، خودم به تنهایی آنهارا زن دادم وبه خانه بخت فرستادم ، خودم به تنهایی برای اولین نوه ام بقول اینها ( کونا) یا سیسمونی دوختم با تکه پارچه های ارزان فروشگاهها ..... خیلی زحمت کشیدم مرسی ثریا خانم آنها قدرترا خوب میدانند برای تولدت نقشه ها کشیده اند بین خودشان . هر کار خوبی اجری دارد زیاد نکران مباش ......
خوب تولد نوه ام را به دخترم تبریک میگویم هرچند نمیتواند بخواند مهم نیست شاید ترجمه کرد .......پایان 
پنجشنبه / 11 ماه می 2017 میلادی 
ثریا . اسپانیا