عمریست تا بپای خم از پا نشسته ایم
در کوی میفروش ، چومینا نشسته ایم
مارا زکوی باده فروشان ، گریز نیست
تا باده درخم است همینجا نشسته ایم ..........علی اشتری " فرهاد"
گوش ندادن به اخبار روزانه و نگاه نکردن ونخواندن روزی نامه ! ونرفتن سر بازار گذر ، نتیجه اش این است که " روز مادر" را فراموش کردیم ! .
چه خوب شد بما یاد آوری کردند حد اقل به دخترخانمها وعروس یک تبریک بگوییم هرچند آنها روز مادرشان روزهای دگریست
دخترکم زنگ زد که فردا روز ماد.... گفتم آهای خیال نکیند که مرا برای یک ناهار بیرون میبرید ووظیفه تان تمام میشود من غذای بیرون را نخواهم خورد .....نه صبرکن ما همه خودمان را بخانه تو دعوت کرده ایم اما خودما غذا میپزیم ومیاوریم ...آخ ، چه خوب .... باین میگویند روز ستایش مادر !
حال باید بالکن را برای فردا آماده کنم ، بلی فردا روز من است همه روزها روز من است همه دقایق مال من است .....
چندی پیش نیمه شب بیدار شدم وچیزکی روی تابلتم نوشتم به همراه یک عکس جالب روی پلاس گذاشتم وخوابیدم ....یادم رفت زیر آن بنویسم که این اثر گرانبها وپر گهر وزیبا ودوست داشتنی متعلق بمن است وعکس را هم از " گوگل " قرض گرفته ام بعد خودش آنرا میبرد .
امروز صبح دیدیم روی صفحه گوگل یک جناب با یک قانون اساسی بزرگ شامل چندین ماده وتبصره به همه هشدار داد که :
آهای اهالی این انجمن پر شر شور هر شعری یانوشته ایرا که دراینجا میگذارید ملزم هستید که نام سراینده ویا گوینده را بنویسید ، اوپ !!!! رفتم درجواب نوشتم این تقصیرکاررا ببخشید نمیه شب بود ، دلم گرفته بود ، هوای یار کردم ، ویادم رفت بنویسم آخرا یار دلم را شکسته بود ( نه این را ننوشتم ) با عرض معذرت وپوزش این چند خط ناقابل متعلق باین حقیر سراپا تقصیر است .
بعد بخودم گفتم ؛ تو فقط بدرد مردن میخوری وبس .
عکسی که درآنجا گذاشته بودم خود هزاران زبان داشت وآنچه من نوشتم بود زیر متن " ایکاش" کمی ضربه زده بود ......
واله حالا همه چیز مملکت درست است قانون اساسی شما مو بمو اجرا میشود ، انسانهای شریف دست ستمددید گان وبیچارگان وتهی دستانرا میکیرند ، گرمخانه برای گرسنه گان دارید؟ بهداشت کامل دارید ؟ گرانفروشی ندارید ؟ همه مردم بهم کمک میکنند ویکدیگر را دوست دارند وفریب نمیدهند ؟ دزدیوآدمکشی وتروز شخصیت وتروز وآدمکشی نیست ، قاچاق اسلحه ومواد وزن نیست تنها همین چند خط که من فراموش کرده بودم نام پر ابهتم را بر بالا یا زیر آن بنویسم وعرض اندام کنم مشگل ایجاد کرد؟ حال مفاد قانون اساسی را برای اعضای محترم انجمن میفرستید ؟ و یا آنرا به رخ من میکشید ؟
روزیکه من وارد این اذنجمن شدم تنها ده نفر بودند با اشعاری مذهبی ، فحاشی وتفکرات ناشی از افکار دگرگون شده ، من (سپاس ودرود )را زیر نظرها نوشتم ، من همه را عزیزم وجانم خطاب کردم ، اشعارم از قدما تا معاصرین بود فهمیدم اشعار سیمین وفروغ را دوست ندارند ، اشعار سهراب سپهری را دوست ندارند همه چیزد رخط عرفان ومولا وحضرت امام غایب میباشد من دست به عصا میرفتم کار خودم را میکردم .
حال این نوشتار واین تصویر گویا کمی بو داشته وبویش به بینی خیلی ها رسیده تصویر مردی از قبیله سرخ پوسنتان که درکنار آتش نشسته ودست به دعا برداشته اما از آسمان سر یک گرگ هویدا میشود .
ومن نوشتم ای کا ش مار نمیفربید وغیره ......منظور خاصی نداشتم تنها دلم گرفته بود ؛ همین کورشم اگه دور بگم .....
حال به آن جناب که حتما پلیس امنیتی این بنگاه شادمانی میباشند گفتم اگر خیلی ناراحت هستید بفرمایید این نام وفامیل من اگر خیلی حالتان بد شد آنرا بردارید واگر دیدید بیشتر دچار توهم شدید آنرا پاک کنید .
چقدر از خشم وخشونت وهجر یار بنویسم ، چقدر از عقوبت آخر زمان بنویسم ، اوف ...... واقعا . . روزهای اول " مادرینا" بودم که خودم را کنار کشیدم وبا احترامات فائقه گفتم من چون درایران نیستم حق مادر خوانده انجمن را ندارم، سپس اهالی ده آمدند وهمچنان ادامه دارد عده ای رفتند حوصله شان سر رفت ۀ عده ای لک لک میکنند اما » قانون اساسی» بجای خود محکم است دراین فکرم که باید برای آن جناب امیرخان چی چی آور بنویسم که بیا تو درکنگره امریکا قانون اساسی تدوین میکنی ما خودمان هرکدام یک قانونیم .پایان
تا موچ حادثات چه بازی کند که ما
با زورق شکسته ، به دریا نشسته ایم
ما آن شقاقیم. که با داغ سینه سوز
جامی گرفته ایم وبصحرا نشسته ایم ....." فرهاد "
بهر روی مادرجان روزت مبارک وروزهمه مادران واقعی که باید هرروز سنتایش شوند نه بایک گلدان گل شبو یا یک جعبه شکلات یا یک تنبان وپستان بند .
عمرتان دراز.
ثریا / اسپانیا / دلنوشته امروز من / شنبه ششم ماه می 2016 میلادی /