امروز همه چیز در موبیل ویا بقول خیلی ها گوشی مخصوصا دراینستا گرام بهم ریخته بود وسر انجام برگی سفید روی آنرا گرفت یعنی فیلتر شد ، مهم نیست . دیگر حوصله ندارم واز همه خسته شده ام از همه مهمتر این گرفتگی قلبم آزارم میدهم ، همه گالری عکسهای من گم شدند پیامهایم به فرزندانم نمیرسد برایم پیامک های جیدی ارائه میدهند
همه را دلیلت کردم .
به کسی شک بردم که نبال عکس خودش میباشد ، نمیداند که این عکسها در گالری من نیست کپی شده وبه دست پلیس بین الملی است وبقیه هم دلیت شده اند . مزاحم را باید بنوعی سر جایش نشاند .
حالم ابدا خوب نیست ، هر چیزی جلوی دستم بود دلیلت کردم دیگر میل ندارم وارد این بازار مکاره شوم چه خوش خیال وچه بیکار هر چیزی گه برایم اتفاق افتاد آنرا پوشیده گاه داشتم عقلم را بکار انداختم محاسبات را شروع کردم ، شعورم را وحواسم را از حسابهای سود وزیان وحیله های مقدسش بیرون کشیدم تا پرت وپلا نشوند تا ایمانم پرچم کفر را بر نیفرود ، تا تن پروده از کامروایی نباشم وکامیابی هایم را بر صلیب کشیدم دیگر میل ندارم بنویسم که درمن ودرمغزم چه میگذرد .
حال آنقدر از آن زیباییهای که در افکارم انباشته ام میکاهم تا به زشتی مبدل شود وسپس آنهارا به دور میاندازم با چاقوی تیغی آنهارا را میبرم .
امروز هوا ابری گرفته وبارانی است اما قلب من هنوز درسینه ا م سنگینی میکند مانند یک تکه آهنی درون سینه ام نشسته است .
بگذار رهروان در پیمودن راهشان وسر نوشتشان مانند یکدیگر راه بروند یا دربیابانها ویا درکوچه های بی خردی ، گفته هایشان همه یکر نگ است سوخته وملال آور وچاره ای جز آن ندارند که به درون خودشان پرواز کنند تا از ملالشان کاسته شود /
نگاه هرکسی نشان کالبد سنگین اوست مانند مشتی گرد وغبار درفضا پاشیده میشوند ونفس هارا تنگ میسازند .
من روزی احساس کردم که کسی را دوست میدارم که مانند دیگران نیست یک آنار شیست بی قرار اما او هم ماموریتی داشت وروزی برایم نوشت که من نمیبایست ترا دوست میداشتم .آن روز فهمیدم که باید بین او وبدبینی یکی را انتخاب کنم .
وکردم .
حال او رفته همه راهها به رویش بسته است من درکوچه پس کوچه های بیکسی گم شده ام ودیگر نمیتوانم از بودنش لذتی ببرم حا ل تنها سر گرمیم همین چرند نویسی است خاطره ای ندارم که آنرا بیان کنم .وچیزی هم ندارم که پیش کش کنم / پایان /
جمعه 12 می 2017 مییلادی / اسپانیا / ثریا .