دوشنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۹۶

تصویری درآیینه

کمتر دیگر میتوانم تصویری را دراینجا بنمایش بگذارم ،
تصویری دیدم از یک گربه که داشت چهره اش را نقاشی میکرد اما خود را به شکل پلنگ  میدید برایم جالب بود نماد بعضی از آدمهای این دوره میباشد که تنها یک گربه وحشی میباشند اما  در اصل خودرا پلنگ میبینند . آنهم پلنگی که ناخنهایش را کشیده اند
 مدتی است که دیگر میل ندارم به زبان خودم حرف بزنم به زبان مردم  مینوسم  اگر زبان مرا نمیفهمند مشگل من نیست  هیچگاه درهیچ مقطعی از زمان هیچکس زبان مرا نفهمید.

آنها هر جا چیزی را میبیند بسرعت از روی آن  میگذرند حتی کشتار دسته جمعی را دیگر عادی شده است  وهر جا جمعیتی گرد هم آیند از فراز آن میپرند میل ندارند داخل شوند .

من برعکش هر جا مسئله ای راببینم آنرا میجوم  تا اعماق گلویم میفرستم سوزش آنرا احساس میکنم .
حال گویا انقلاب اسلامی وداعشی با شروع جنگهای مذهبی مارا بطرف همان جنگهای صلیبی میبرد روز گذشته دریک کلیسا در اسکندریه که ظاهرا بندری آزاد است بمب گذاری شد ومعلوم نیست چند نفر به تیر غیب گرفتار شدند نامش اسلام وتسلیم بودن است !

روز گذشته " یکشنبه نخل یا شاخه زیتون بود "  این روزیست که آخرین موعظه عیسای مسیح زیر یک درخت زیتون به پایان میرسد ودرهمان حال به  طرفدارانش میگوید :

دربین شما ها یکی هست که مرا لو میدهد ومرا به دست سربازان رومی بکشتن میسپارد، وراست میگفت یهودای خائن !در ازای دریافت سی سکه نقره  یهودا پسر عم او بود وجای اورا به سربازان رومی ویهودیان متاحجر نشان داد وخود فرار کرد  اما پس از مصلوب شدن عیسی خودرا حلق آویز کرد .
بنا براین درآخرین یکشنبه هر مسیحی به کلیسا میرود وشاخه ای زیتون را به دست میگیرد که این روزها تبدیل به بازار برزگی شده ونخل های از جنس پلاستیک از چین وارد میکنند وهر کس پول بیشتری بدهد نخل او درازتر است ودرمحراب میایستد
اما دروواقع همان شاخه زیبتون بوده است درکلیسای دهکده ما شاخه های خشک شده وبی ثمر زیتون را میاورند ومجانی بین مومنین قسمت میکنند ویک نماز بزرگ در کلیسا برپا میشود .و جمعه روزیست که مسیح را بر صلیب میکشند ویکشنبه او برمیگردد!
من اورا دوست میدارم ، او تنها موعظه کرد نه آدم کشت ونه بکسی صدمه زد ونه لباس ولباده زر دوزی پوشید ونه زیر گنبد ی از طلا خوابید حال این روزها برایش جایگاه بخصوصی درست کرده اند تا زائرین محترم با مخارج سنگین به زیارت قبری بروند که معلوم نیست از اوست یا دیگری .

او نماد مظلومیت  ونماد یک انسان کامل ومومن به حقیقت بود اما متاسفانه مانند همه کارهای دنیا اورا وارد تجارت وبازار کردند
حال تکلیف ما دراین بیغوله نا معلوم است .باید رفت بجلو مردم را باید  بدنبال خود کشید واو آن بیچاره مرد ساده خبر از زیرکی مردم دنیا نداشت ، خوب امروز در فضای مجازی همه خوشحالند که یک ارتش نامریی دارند اما موقع عمل هزاران یهودا ازبین آنها بر خواهد خواست  وبه اکراه به آن پدیده خواهند نگریست .

شاهزداه ولایتعهدی پس از چهل سال امرفرموده اند که باید انقلاب شود ، من هیچ میلی به تاجگذاری مجدد ندارم تنها دراین فکر بودم که یک رییس جمهور تازه .جوان وتحصیل کرده که مردم ایران را خوب میشنا سد وخود درمیان آنها زندگی میکرده به ریاست جمهور برگزدیده شود دیگر شاهنشاهی بس است ما شاهان زیادی را داشتیم وهمه را قربانی کردیم ویا آنها مارا قربانی هوسهای خود کردند  دیگر دوران شاه  وشاه بازی در دنیا کهنه شده با رفتن آخرین فسیل گمان نکنم دیگر کسی میل داشته باشد شاهی بر آن سر زمین وایکینگها تاج بر سر گذارد بخصوص که ملکه آینده واقعا شاهکاری از زیبایی ونماد وفاداری است !!!

بهر روی امروز خسته ام روز گذشته به یک پیک نیک زورکی رفتیم زیر باد اما جای بسیار زیبایی بود مرا بیاد سد کرج خودمان انداخت کنار سد ، قوها ومرغابیها در گردش بودند وعده ای ماهیگیری میکردند کسی جرئت نداشت یک برگ را به درون آب بیاندازد ویا درمیان آن فرو برود مردم خودشان یک قانونند حتی گلهای زیبایی که دراطراف بودند نمیشد چید چون نا خود اگاه چشمامی از پنجره های اطراف ترا میپایید این مردم سخت به خاکشان عشق میورزند هیچ غریبه ای را بین خود راه نمیدهند هیچ فروشگاهی فروشنده خارجی نداردوهیچ دفتری کارمند خارجی ندارد مگر آنکه کاملا اسپانیایی شده باشد ویا برای یک دروه آمورشی آمده باشد ، سخت پایبند اصول زندگی خویشند واگر به کلیسا نمیروند ونماز عشائ ربانی را نمیگذارند اما به کلیساهایشان احترام میگذارند . سکوت زیبایی همه اطراف را فرا گرفته بود صندلیهای مخصوص پیک نیک با چادرها وسبدهای زباله حتی یک برگ اضافی روی زمین دیده نمیشد ومن آنهارا با مردمان سر زمینم مقایسه کردم که روز سیزده بدر چگونه به چان درختان افناده بودند وانبوهی آتش درست کرده بودند آنهم میان جنگل برای کباب !!! ما همه چیز را درخانه درست کردیم همه یک کیسه پلاستیکی دردست داشتیم که اشغالهارا درون آن بریزیم مانند شاگردان دوران مدرسه ساکت نه صدای رقص واوازی بگوش میرسد ونه کسی با شلوار پیژانه دروسط قر کمر میداد . تنهااز رادیو اتومبیل موزیک کلاسیک پخش میشد هوا عالی اگر نسیمی خنک نمیوزید خیلیی بهتر بود جای همه دوستان خالی بود واقعا خالی بود .
بهر روی زندگی با همه خوشیها وسختی ها ورنجها وشادیهایش میگذرد باید لحظاترا دریافت واز هر لحظه ضیافتی ساخت .
پایان .
ثریا ایرانمنش /" لب پرچین" اسپانیا . 10/04/2017 میلادی.