من مرید وسر سپرده حافظم
او میتواند حتی خدای نادیده من باشد ،
میخواره وسر گشته ورندیم ونظر باز
وان کس که چو ما نیست دراین شهر کدام است ؟
مادر مرحومم نیز اعتقاد عجیبی به حافظ داشت ، امروز به دنبال کتاب حافظی میگشتم که خودم خریده بودم نه آنهایی را که بمن هدیه داده بودند ، به دنبال ظروفی میگشتم که خودم خریده بودم برای سر سفره هفت سینم .
ودراین فکرم که کسیکه خودرا مسئول حرمت وعزت جوانان نمیداند برای چه کسانی مینویسد ؟
من برای خودم مینویسم من تعهدی به حرمت وعزت جوانان امروز ندارم برای آنکه کاره ای نیستم جوانان خودمرا ساختم به بهترین نوعی ، انسان کامل .
جهان قرن بیستم وبیست ویکم شاهد رهایی ملتها از ایدولوژی های بزرگ است حافظ در قرن هفتم هجری بقدرت واندیشه خودرا از چنگال همه ایده ولوژیها نجات بخشید او فیلسوف ومتفکر ی بزرگ بود او شعرمیسرود تا با مردم از هر طبقه ای انس والفت بگیرد وبا آنها همراه باشد واین امر ثابت شد.
مادر من پنج ساله بود که قران را تمام کرد وسپس حافظ را به دست گرفت وهمه اشعار اورا از حفظ با کمک پدرش سینه به سینه خواند ورفت وزمانی میرسد که با خواندن یک بیت اشکش سرازیر میشد او متعلق به زمان من نبود همینطور که من متعلق به زمان این دوران نیستم اما حافظ متعلق به همه دورانها بوده وهست وخواهد بود او از متن تاریخ برخاسته اندیشه هایش دراخلاق به اندیشه های " ایپیکور" فیلسوف قرن چهارم میلادی یونان شبیه است " او با دروغهای شرافتمندانه سخت مبارزه میکرد .
در مقامات طریقت هرکجا کردیم سیر
عاقبت را با نظر بازی ، فراق افتاده بود
او همه دوران را گشت با پدرش از اصفهان به شیراز آمد ودرآنجا بود که گل رویا وشعر در سینه اش رویید آنهم درمیان حکومت جابر مغولان که گاهی از آنان بنام ( محتسب) نام میبرد ، او پیکر تراش کلام فارسی بود خیلی ها آمدند تا جامه اورا برتن کنند نا امیدانه رفتند وبه غیر از سخره واستهزاء چیزی بجای نگذاشتند .
خواندن اشعار او خیلی سخت واستعارات او بینظیر است خوشبختانه درمکتب ما ملای زمانه ما کلام به کلام آنانرا درسینه ما کاشت .
چشم آلوده نظر ، از رخ جانان دور است
بر رخ او ، نظر از آیننه پاک انداز !
برای پی بردن باین ابیات کار ساده ای است باید با نظر ودید پاک به دیگران نگریست حتی آنکه خطا میکند .
اسان با همین جثه کوچک وضعیف خود پر تلاش ترین موجودی است که شناخته شده است نگاهی به زندگی موریانه ها بایندازیم شاید بشر تمدن را آز همان مورچه فرا گرفت مورچه باری را حمل میکند که چند برابر جثه اوست اما انسان با مغز محدود خود درباره جهان نا محدود میاندیشد وخسته نمیشود .
حافظ درتمام این مسائل اندیشید درمورد جهان هستی محدود یا نا محدود / وضع انسان در رابطه با هستی وافسانه آفرینش که دیگر نخ نما شده است که اول گویا از " سومریان " باز گو شد وهمچنان دست به دست گشت تا رسید باینجا که ما نشسته ایم حال امروز به دنبال کتاب حافظ کوچک خود میگشتم که چهل سال پیش آنرا خریداری کردم وورق پاره هایش را از زیر دست چند نفر بیرون کشیدم وبهم چسپانیدم تا سفره هفت سین کوچک مرا رنگین کند میل ندارم وارد بحث وشناخت او شوم که از من بزرگتران این مهمرا انجام داده اند .
پایا ن دلنوشته امروز / پنجشنبه 9 مارس 207 میلادی و19 اسفند 1395 شمسی . /اسپانیا . ثریا .
[عکس تزیینی است واشعار آن متعلق به وحشی بافقی است ]