شنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۹۵

هیچ یادت هست ؟

هیچ یادت هست 
توی تاریکی شبهای بلند 
سیلی سرما با تاک چه کرد ؟

با سرو سینه گلهای سپید 
نیمه شب ، باد غضبناک چه کرد 
هیچ یادت هست ؟ ......ف. مشیری 

امروز دریک سایت خواندم که قبر ترا هم ویران کردند وآن مجسمه گچی را که همسرت برایت سفارش داده بود وابدا شکل تو نبود ویران ساخته واز جا کنده اند!!!
خانم رضوانی ، رضوان خانم  ویا خانم رضایی ....؟هیج کجا نام تو رویش نیست ! نمیدانم شاید صیغه کرده بودی بهر روی دست به دامان " مقامات" شده  این روزها درآن دیار مردگان گذشته هم آزاد نیستند اگر بتوانند آنان را  از گور بیرون میاورند وآتش میزنند از گذشته نباید چیزی باشد همچناکه ارباب بزرگشا نوبنیان گذار سنت آنها  ، شیخ صفی اردبیلی کرد . 
اما هوش وگوش ایرانیها هنوز باز است ممکن است ترا ازخودشان ندانند چون تو روبه رقیب کردی وپشت یه آنها کاری که اکثرا میکنند هنرکجا دیوار بلندتر باشد زیر سایه ان مینشینند .

بهر روی متاسفم برایت خیلی متاسفم همان بهتر که با مواد خودرا فراموش میکردی وهمه هوش وحواست را به همان سیمها میدادی .
شیک میپوشیدی  دستمال ابریشمی برگردن میبستی وپوشت میگذاشتی کاری که نمیبایست میکردی میبایست رشقال راه میرفتی اما خوب !! زمانه بتو این اجازه را داده بود که هرچه دلت میخواهد بپو.شی ، راستی آن پوست مار دومتری را که بتو  دادم وقرار بود با کت جیرت آنرا تزیین کنی کجا رفت ؟ او هم به دنبال بقیه رقت ؟ آنتیکهایت کجا رفتند ؟ تابلوهایت ؟ منوچهر خان که رفته بود هوشنگ نازنین  که رفته بود تنها فرامرزو همسرش باقی مانده بودند آن بانوی زیبایی را که به بی بی سکینه میگفت آی زکی بخانه آورده بودی تا آخر عمر با تو باشد صبر وتحمل زیادی داشت من دوهفته نتوانستم ترا تحمل کنم از ریخت وپاش وسیگارهای بد بود وسایر چیزها باید زن فدا کاری باشد بهر روی باید از او شاکر باشیم که تا آخر عمر ترا نگاه داشت حتما کس وکار یهم دارد .
بهر روی با دیدن آرامکاه ویران شده ات دلم گرفت البنه مجسمه گچی بود وارزشی نداشت اما خوب همسرت دلش میخواست کاری برایت انجام دهد .
نمیدانم آن یکی همسر اولت درامریکا  درچه وضع وحالی است  ؟ ایا بیتفاوت از کنار مرگ تو گشذت ؟ با دکتر الف وآقای دل... چکار کردی ؟ آیا هنوز با تو دوست بودند خبری که نشد تسلیتی که ندادند تنها آقای مشیری تاریخدان گویا خاطرات خوبی از تو داشت وچند کلمه ای درباره ات گفت . خوب سپتامبر میشود یکسال نمیدانم من هستم تا برایت سال بگیرم وشمعی روشن کنم امسال سر سفره هفت سین شمعی خاموش بیادت خواهم گذاشت هر چه باشد  دندان شیری مرا تو کشیدی .بهر روی متاسفم . پایان 
ثیا / اسپانیا / 11. مارس 2017 میلادی.