دل بیدار من بر مردم خوابیده میگرید
بلی، فهمیده بر احوال نا فهمیده میگیرید
ز چشم خویشتن آموختم آیین همدردی را
که هرعضوی به درد آید بحالش دیده میگیرد
" هادی رنجی"
البته از شعرای قدیم وندیم بوده است واگر امروز بود چشمان را میبست تا چیزی نبیند ودرون گوشهایش پنبه یا موم میکرد تا چیزی نشود ویا عینک سیاهی میزد تا کسی بی دردی وبی احساسی را درچشمانش نبیند . این حرفها ما ل گذشته بودند نه امروز که پدر فرزندرا میکشد ومادر خودرا آتش میزند تا از گرسنگی ورنج خلاص شوند . نه این ها همه همان اشعار زیر کرسی وشب دراز یلدا میباشند .
در یکی از خبرها خواند م که برای چند نفر نویسنده وکاریکاتوریست وسرکار علیه علیا مخدره بانو فائقه آتشین دادگاه حکم غیابی صادر کرده وآنهارا بهر روی به هزار عیب وفسا دمتهم کرده است بگمانم جیره نرسید ودستگاه خانم فائقه چندان باز دهی نداشت که نیمی را به آن سوی آبها بفرستد هر چه درمیاورد باید خرج اتینا خودش بکند وآن لاشه کهنه وفربه شصت وپنج سالگی را باینسو آن سو بکشد مانند سلفس بانو مادونا .
نمیدانستم بخندم یا گریه کنم ؟ نه هیچی رفتم آرد را ریختم درون ماهیتابه سمنو درست کنم !! با عسل یا شیره نیشکر اما دیدم روی شیشه عسل عکس بانوی مقدس با بچه اش دیده میشود خوب ، بد نیست شاید سمنوی قلابی من درست از آب دربیاید !
خوب درآنسوی آبها هم روی همه چیز یا نام پیامبر است ویا نام ائمه اطهار کارکردش خوب است وماخیال میکنیم که آنها دست مبارکشانرا روی این محصول گذاشته اند تا برکت به آن بدهند !
برکت از همه چیز رفته ، آبها مسموم غذاها مسموم معلوم نیست چه کثافتی را درسوپرها بسته بندی میکنند وبخورد ما میدهند یکروز زرد چوبه معجزه میکند روز دیگر سم است ! یکروز شکر خوب است روز دیگر سم است ، یک روز کره خوب است روز دیگر بیماری زا ست بستگی داردچه مدت درانبار ها مانده باشد وموشها وجانوران چقدر فضله روی آن گذاشته باشند اما دربسته بندی های شیک در فروشگاهها چیده میشود وسپس ما ببخشید گلاب برویتان مرتب اسهال داریم مهم نیست چی خورده ایم حتی آب خالی هم شکم روه میدهد !!
ای خوشا ان دکانهای بقالی قدیم [نسیه نمیدهیم حتی بشما ] خوشا آن بوی خوش آب نبا ت وبوی خوش حلوا وبوی خوش نبات کاسه وبوی خوش زیره وزعفران حال زعفران بوی دارو میدهد وزیره را باید مانند داروهای گرانقیمت از بعضی مغازه ها خرید .
در میان این همه بدبختی وهیاهو حکم غیابی هم میاید اما نه برای ما بیچارگان درون خون خفته برای خودشان !
آفتاب گرم ودلپذیر ی همه شهررا فرا گرفته ده روز دیگر تا سال نو مانده وهرسال دراین گمانیم که شاید سال نو بهتر باشد که نخواهد بود وهمیشه افسوس گذشته بر دلمان نشسته وغم دیرین وروزهایی که دلمانرا فریب میدادیم تا از دردها فرار کنیم نالیدن مهجوران سوز دگری دارد همیشه درد ورنج با ما همراه بود اما با پرویی تمام لحظاترا شکار میکردیم ودر آن لحظات همه رنجها گم میشدند ، برای مدتی فراموش میشدند، امروز دیگر کسی نیست در یک دالان تاریک ودراز وبی انتها راه میروی بی آنکه بدانی انتهای آن بکجا میرسد از روی زمین دانه های افتاه را برمیداری وبرای آنکه زنده بمانی میخوری عده ای برای خوردن زنده اند وعده ای میخورند تا زنده بمانند دیگر نه افسون عشقی ونه سوز نای ونه زخمه سازی برای شنیدن چند دیمبلو ودمبلول از خوانند های دوره گرد باید پول ماهیانه بپردازی خوب از خیرش میگذری اگر بحث جالبی بود اگر گفتاری قابل شنیدن بود ار موسیقی اصیل وتازه ا ی بود ، باز ممکن بود که بگویی صرف دارداما مشتسی پیر وپاتال در گوشه لوس آنجلس یا تورنتو ویا اروپای مرکزی نشسته اندوبا چرندیات گویندگان حال میکنند وجناب استاد خیاط هم میبرد وکوک میزند میاندازد جلوی دیگران تا بدوزند .
باز میروم سراغ رادیو قدیمی اف ام هر چند موسیقی اش نیمه کاره ونصفه ودقیقه ای باشد اما همان چند دقیقه که مرا بخواب خوش فرو میبرد بسیار خوب است .
ما گداییم ولی قصر غنا منزل ماست
هرکه شد همدم ما منت قیصر نکشد
تا روزی دیگر بهاران برایتان شادی آفرین باد
ثریا ایرانمنش " لب پرچین" .10/03/1017 میلادی / اسپانیا .