چهارشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۹۵

دیگر خبر نیست

دیگر خبر نیست 
دیگر اثر نیست

شمع بیهوده پر پرمیزند  در زیرر بار اشک خویش
پروانه بیهوده میسوزد ، گرد یک شمع خیالی
------
کار ما تعطیل بردار نیست ، صد صفحه که بنویسم در وسط راه گم میشوند وریاست محترم تنها یک رسید برایمان میفرستد !!
خوب با این دنیای امنیتی نباید هم توقع  داشت که این دستگاه روزی چند بار زیر ورومیشود ، با موریانه ها ، موشها وجانوران  به کاوش بپردازند واگر چیزی باب دندانشان بود آنرا کپی کنند وبنام خودشان بفروشند .

از روزیکه این دوربین لعنتی را بر بالای دیوار خانه ما نسب کرده اند ( ظاهرا برای حفظ جان ساکنین) در برق خانه اشکالاتی روی داده است بخصوص که برق خانه ما هم مانند خود ما فازش بالاست ! هرماه سی یوروباید برای  این فاز بالا بیشتر بپردازیم  ولامپهای محصول چین هم مرتب میسوزند ومارا درتاریکی میگذارند باید همیشه شمعی چراغ قوه ای جلوی دستمان باشد که اگر فاز بالا رفت وکلید پایین افتاد فورا آنرا سرجایش برگردانیم از همه بدتر این دستگاه نگهبانی که برق میرود مانند پیر زنان جیغ جیغو مرتب داد میزند که برق نیست لاین نیست خفه هم نمیشود تا برق برگردد ، پس از ماهها توانستم جناب اجل خان برقی را بیابیم واز ایشان وقت ملاقات بگیرم  وایشان وعده دادند که امروز خواهند آمد اما نمیدانند چه ساعتی ! ما هم با هم سر درد وتبی که داشتیم مجبور شدیم روبدشامبر کذایی را بیرون بیاوریم وخودی بیاراییم تا ایشان سر برسند .

امروز همه چیز بخا طرحفظ جان ما امنیتی شده است حتی لای نانهارا باید گشت که ناگهان یک عقرب امنیتی پیدا نشود با اینهمه امنیت دراطراف جهان دارد  بازبرادر  آن رهبر کوتوله خبیث دیوانه که مرتب موشک بازی میدکند ناگهان درفرودگاه سکته میشود !! وجابجا میمیرد ؛ دنیای دیوانه دیوانه دیوانه  ما .
حال من درانتظار کدام معجزه بنشینم ، آنهم با تنی تب دار؟ گاهی گمان میبرم که من آن نیستم که بودم اما زمانی فرا میرسد که خودم را میبابم واز آن ناله ها شرم میکنم ، این زندگی را خودم انتخاب کردم " یک تنهایی ویک حلوت " .

گاهی سری به دیوان شاعران معاصر میزنم گویی دردهان همه تف انداخته اند ، همه آه وناله وفغانشان تا آسمان هفتم میرود ، میل دارند با چند خط درددل شاعرانه آنهارا بر تخت فرعونی بنشانند ومجسمه آنهارا همانند فردوسی کبیر بسازندو بر فراز تالار بی فرهنگ وبی اعتبار سر زمین ایران زمین مهد تمدن وظهور اندیشه ها!!! نصب کنند ، همه دل درد دارند وهمه از دست خالی مینالند تنها چند نفرشان خبره وزرنگ بودند رفتند زیر پرچم سرخها واشعاری سرودند که ملتی را ناگهان از زمین به آسمان پرتاب کرد وتمدنی بظاهر با شکوه اما خاکستر روی آتش را ناگهان بر باد داد حال کسانی روی کار آمده که نه آنها زبان مرا میفهمند ونه من زبان آنهارا ، کلماتی که بایدچند بار پرسید منظور ومقصود چیست ؟ ودراین فکرم که یکی از آن بزرگان دست بر کمر همت زده یک دیوان فرهنگی نو ین ، از قبیل فرهنگ دهخدا ویا عمید درست کند ومعانی این کلماترا بیان نماید تا من خر که دراین گوشه نشسته ونمیدانم آ نها چه میگویند وچه میخواهند دفتر لغات را باز کنم ومعنای آنرا بیابم /
در این زمانه معنی عشق را هم فهمیدم / معنی دوست داشتن را هم قهمیدم / معنای دوستی را هم فهمیدم ///  درزمانه ما معنی دوستی دگرگون است / هر که این سودا در دلش بوده  وهست مغبون است / // حال آیا اگر از این نو رسیدگان چشمانشان باین نوشته ها بیفتند چیزی خواهند فهمید ؟ چیزی درک خواهند کرد ؟  ببطور قطع ویقین نه !سرشان با همان اشغالهایی که به دستشان داده اند گرم است وهرسال هم مد ل آن عوض میشود یکنوع پز وخودنمایی نوین .
امروز عده ای روی کار آمده اند که حتی نمیدانند چگونه باید لباس پوشید    ، مد سازان هم از این نو کیسه ها ونورسیده ها  استفاده کرده لباسهای عجیب و غریبی را طرح کرده وبه نمایش  میگذارند که نمیدانی تنکه است یا لباس شب ؟!

موزیک که دیگر بیداد کرده است خانم " بیانسه " با شکم برآمده  آبستن با پستانهاییکه هرکدام طعنه به  یک طالبی زده  روی سینه اش نشسته دراز به دراز روی صحنه مخوابد ویا روی دست دیگران  میپرد وفریادمیکشد وجایزه میگیرد !! ولقب حوای جدید را نیز بر تاج سرشس مینشاند ، اوف .... حالم را بهم زدید.

هرسال  درچنین ماهی  جشن شروع جوایز مختلف  است تا به مادر خوانده که اسکار است برسد  مد سازان  دست بکار میشوند وستارگان کج ومعوج با لباسهای مدل فلان جلوی دوربینها سبز میشوند با انبوهی از پودر ورنگ وغیره یکماه تمام سر مردم گرم است  با جوایز از پیش خریده شده وسیاسی عبادی !!وکمتر بفکر نانی میافتند ه درون آرد آن شپش نشسته وزمین  مرتب زیر رانشها تکان میخورد ، امنیت ملی ودنیایی برقرار است میرویم که همه یکی شویم ، یک واحد ، ودیگر سرودی نخوانیم که :
زهدان خاک  تهی از هر جوانه ایست
ودنیا کویر بی نشانه ایست .
پایان
ثریا ایرانمنش ." لب پرچین " .اسپانیا / 15/02/2017 میلادی /.