میان پنجره ام درقا ب ، نشسته صبح درخشانی
به شور وهلهله رقص اب ، به ساز کتری جوشانی
دو قطعه نان ودوفنجان چای ، پنیر هم تواند بود
به تندرستی وشادی شکر خوشا بساط وخوشا خوانی
تو ای مصاحب جنگ آموز کنار سفره من بنشین
ببین صفاش که چندین است اگر بهاش نه چندانی
توجنگ میطلبی ومن صلح چو میزبان ومهر آیین
عبوس وتلخ چنین منشین که ارجمندی ومیهمانی
چگونه فهم کند نادان کمال وحدت معنارا
در آن غزل که به هر دیوان گرفته نامی وعنوانی
تو ای مصاحب پند آموز که رنگ کینه زدل شستی
به شادی دل هرا نسانی بنوش چای وبخورنانی ..........شادروان سیمیمن بهبهانی
امروز صبح با پیغامکها در بین بچه ها غوغا بود ، من تنها نوشتم ( هورا) علامت های تعجب ، عصبانیها و گفتگوها شروع شد اما من تن به هیچ یک از گفته های آنها نمیدهم ، دخترم سخت طرفدار آن بانوی معروف بود ومن دشمن سر سخت ، بمن چه!
تو زیره دوست نداری من درتمام غذاهایم زیره میریزم دلیل بر بد بودن زیره نیست دلیل به عقیده ونفس توست .
خدا رحمت کند دوستانی داشتم ، همیشه هرچهرا که پسرانشان میگفتند آنها نشخوار میکردند برای من ویا رادیوی بی بی سکینه ویا تلویزونهای ایرانی وهی حجت بود مو لای درزش نمیرفت ، چون مثلا پسرش اینرا گفته من بیشعور نفهم نمیدانم ! ما هم کوتاه میامدیم استکان چای را برایشان میریختیم ومیگفتیم دم غنیمت است .
اما امروز وضع فرق میکند ، من به کاووش پرداخته ام هرچیزی را که مینویسم مسئول آن هستم ، وتا چیزی برایم ثابت نشود محال است باور کنم ، می یکی از طرفداران سرسخت خانواده کلینتونها بودم کانال خبری سی ان ان دربست دراختیار آنها بود واخبار را خوب از صافی رد میکرد به آنها شکل میداد وآنهارا رنگ میزدو بیرون میفرستاد ، دوستانی دارم دررسانه ها درفرانسه ، درامریکا ، در کشور دولت فخیمه که حتی یکی از آنها مدتها در رادیوی بی بی سکینه کار میکرد واستعفا داد ورفت شاعر بود . دوستانی دارم که اخباررا خوب میخوانند وترجمه کرده برایم میفرستند، مردانی هم سیاست روزرا تفسیر میکنند با ایمل برایم میفرستند مجموع اینها مرا وادار میکند که به کاووش بیشتری بپردازم ، من چندان میلی به سر زمین امریکا ندارم برایم بهشت موعود نیست چندی رفتم ودیگر پایم را به آنجا نمیگذارم ، من سر زمین خودمرا به تمام دنیا ترجیح میدهم اگر همین الان درآن سر زمین خانه ای داشتم ودرآمدی بطور یقین بر میگشتم ودر کنار خاک خودم میزیستم گاهی به بچه هاسر میزدم آنها بزرگ شده اند صاحب افکار واعمال خودشانند من هیچ دخالتی درکار واندیشه آنها نداشته وندارم متاسفانه درآن سر زمین هرچه داشتم دود شد وبهوا رفت آنهم به دست کسانیکه دوستشان میداشتم حال دیگر ذکر مصیبت بس است اگر قرار باشد جایی را انتخاب کنم سر زمین خودم خاک خودم میباشد درهیچ کجای دنیا انسانیکه از سر زمین مادریش جدا شده حرمت واعتباری ندارد حتی اگر ثروت قارونرا داشته باشد حرمت او وجود او بی ارزش است من ابادی خودمانرا به شهر پاریس ترجیح میدهم ، آلوچه ترشهای وسیبهای پادرختی کال را به عالی ترین میوه های این سرزمینها ترجیح میدهم اگر گناه است این گناه را برمن ببخشایید . من زمانی وجودم ارزش پیدا میکند ومیفهم موجودیت دارم که درخانه خودم راه بروم درحاک خودم وحال نگران تجزیه آنم وجناب ترامپ شب گذشته درخواب بمن امید داد که نگران هیچ نباشم . ثریا / چهارشنبه نهم نوامبر 2016 میلادی . اسپانیا /